lundi, septembre 25, 2006

Can’t take my eyes off of you

سر ِ ناهار، با غذام بازی می‌کردم و کم‌کمک تکه‌های کباب را با چنگال می‌گذاشتم دهنم، که یک‌هو از دهنم گذشت که شاید بار ِ آخر باشد که دارم توی این شهر، ناهاری کنار ِ دوستی می‌خورم.
گیرم که گفت نه، و گفت که بیا. چیزی می‌ماند برای گفتن مگر؟

بله، ما یک کمی لفظ قلم سخن گفتیم و از خودمان خوش‌مان آمد.

«ده فرمان» ِ کیشلوفسکی: فرمان به فرمان، می‌خونم و می‌بینم. فوق‌العاده‌است.

جلسه‌ی اول باشگاه بود امروز. گفتم که، این روزا فقط دارم تمرین ِ زنانگی می‌کنم. چه می‌دونستم خانم‌های خونه‌داری که وقت‌شون رو با خرید و دوره و این‌ور اون‌ور رفتن می‌گذرونن، چه شکلی‌ان! امروز مقادیر معتنابهی آدم ِ این شکلی دیدم و کلی سرزندگی‌ها و دغدغه‌‌هاشون برام جالب بود.

البته من قرار بود ساعت دوازده، قبل از قرار رویا با تارا پیچونده بشم، برنامه‌ی خودم هم البته این بود که یازده تارا رو ببینم و یازده و پنج دقیقه برگردم برم خونه و برنامه‌ریزی به حدی قوی بود که من حدود چهار تازه رسیدم به این سوپری ِ دم ِ خونه که پنیر و مشکین‌تاژ بگیرم.

رویا از اون آدم‌های فوق‌العاده بود. و از اون‌جا که من دارم توی زنانگی غوطه می‌خورم، باید بگم تاثیری که روی من گذاشت و برداشتی که بعد از اون –حدود ِ- یک ساعت با هم بودن ازش داشتم، مظهر ِ زنانگی بودن‌اش بود. هیچ دلیل ِ خاصی هم نداره، یعنی با حساب ِ دودوتا چهارتا نمی‌شه گفت که چرا. دوست داشتم شخصیت‌اش رو، همین.

و بنده آدم ِ بی‌شعوری هستم و هم‌چنان به عوض ِ ترجمه و ویرایش پایان‌نامه‌ام، مشغول مطالعه و فیلم دیدن می‌باشم. و از تایتل ِ آن بالا معلوم می‌باشد که بنده مشغول دوره‌ی Closer می‌باشم. و مشغول می‌باشم به فکر ِ این که آیا موی کوتاه ِ قرمز ِ ناتالی پورتمنی به من می‌آید یا نه!

پ.ن: دیدین از وقتی شرکت نمی‌رم نوشتن‌ام نمیاد؟ گمونم ادامه‌ی اون قلم‌قفلیه باشه. بلکه هم یه ربطی به این داشته باشه که نود درصد کانتکت‌‌ام با دنیای خارج، به واسطه‌ی ولگردی با آقای دوست پسره که قابل عرض نیست، هفت درصد باقی‌اش هم گفت و گو با اعضای محترم خونواده، که بسته به میزان ِ نزدیکی، غیبته و البته که گفتن‌اش معصیت داره، یه نمودار هرمیه. ببینین، مثلاً آقای پدر، حرف‌هاش در حد احوال‌پرسیه، خانم مادر، غیبت ِ آقای پدر رو همراه داره، خانم خواهر بزرگ، غیبت ِ آقای پدر و خانم مادر، و همین‌طور بگیر تا خانم خواهر ِ خیلی کوچک –که بزرگ شده- که ایشان همه‌ی اعضای خانواده رو ساپورت می‌کنن.

17 commentaires:

Anonyme a dit…

دختر نشسته است با خود فکر می کند / در جستجوی نامی که به خاطر نرسیده است
هی راه می رود میخ به اعصاب می کشد / این شاعره که به معنای این سر نرسیده است
وضو گرفته است زاشک به قصد خودکشی انگار / شرح حکایتش به این زبان-بماند باقیش ایشالا خوب باشی

Anonyme a dit…

چه جالب منم دارم ده فرمان کیشلوفسکی رو می بینم...

پدرام a dit…

نه !

panjaryman a dit…

آی به قربان چشمای ورقلنبیده ات برم من، بع بعععع
دلم کباب (دوستی) شد
آقاهه یه دو کیلو قلم تازه برام بزار کنار
د ِ هه ، فرمون رو بگیرررر
[سانسور بعلت وجود کلمه زنانگی]
رویا و تارا، پنیر و مشکین تاژ، سفید و سیاه... هدیه و برنامه هاش
میبینم که رفتی تو رویا
اثبات صددرصد عملی ارتباط شعور با رنگ موها
پ.ن: استاد در مورد این سولاخ های اهرام مصر چه نظریه ای دارید؟

Anonyme a dit…

هییییییییی چه خوشگل می باشد این پست !

Maryam a dit…

:)

Anonyme a dit…

in shod 97 % ! baghiash chi?

Anonyme a dit…

تو برنمیگردی پیش آقای پدر و غُر غُر!میشناسمت!

صورتکِ خیالی a dit…

من از خونه دار جماعت خوشم نمیاد.

Anonyme a dit…

azun khanumaii ke hamash be khodeshun miresan o arayeshgah o ina miraan .. mmm didameshun !

Anonyme a dit…

سه درصد باقیش هم حتما با خودته دیگه

Veron a dit…

آره واقعا نمیدونم چی تو این شرکتاس که آدم تا کار میکنه هی زرت و زرت نوشتنش میاد و وقتی بیکار میشه قفل میخوره به زبونش!

Anonyme a dit…

خوب شايد سرِ کار که مي رفتي بيکار بودي، اما الان کلي کار داري! يا شايد هم به خاطرِ در دسترس نبودنِ اينترنت باشه.
اين قضيه ي غيبت ها خدا بود ولي :))

Anonyme a dit…

che jaleb! manam vaghti "closer" ro didam, vasvaseh shodeh budam ke beram muhamo ghermez konam va badesham oun modeli kutah konam!

Anonyme a dit…

بابا تو اين مدت كه نبودم چه اتفاق ها كه بيافتاده
تبريكات ِ صميمانه ي ما را پذيرا باش زيبا

Anonyme a dit…

MaNZOoReT aZ BFeT, HaMuN SeX PaRTNeReT HaST Dge? aGe HaST SeX PaRTNeR ShaYeSTe TaRe..

Anonyme a dit…

you're just too good to be true
cant take my eyes off you
you'd be like heaven to touch
I wanna hold you so much
at long last love has arrived
and I thank God I'm alive
you're just too good to be true
Can't take my eyes off you
...
یاد این افتادم
تا همینجاش یادمه.
تو کلوسر فقط همون جمله است یا ساند ترکی چیزیه؟