lundi, septembre 18, 2006

گفته بودم بابام دفعه‌ی پیش که آمده بود این‌جا، تن‌اش را با لیف ِ صورت ِ من صابون می‌زد؛ نگفته بودم؟

12 commentaires:

Anonyme a dit…

نه

Anonyme a dit…

بابای من یکبار یک هفته با مسواک خواهرم مسواک زده بود! البته مسواک دومش چون خواهر من دو تا مسواک همزمان داره. میشد سه شب!!

عامه‌پسند a dit…

:)))))))

Donya a dit…

گفته بودی انگار.. چون یادم نیست

Donya a dit…

گفته بودی = نگفته بودی
درستش این بود که نگفته بودی انگار!! چون یادم نیست

Anonyme a dit…

آره! در ِ گوش‌م گفته بودي
!!!

Anonyme a dit…

che babaye ba kelasi
adam veblogeto mibine delesh mikhad veblog bezane

Anonyme a dit…

نه!

panjaryman a dit…

گفته بودی «صابونت به تن خیلی ها خورده»، پس که اینطور؛ لیف و صورت و وابستگان به قرینه معنوی حذف شده بودن... اینهمه منظور داشته بودهی!!! یه چیزهای دیگه هم میگفتی، پس حتمن پشت اونا هم کلی معنی خوابیده، واویلا
:P

دودماهی a dit…

یعنی الان بنده خدا بابات هم از بیماری پوستی تو گرفته؟

Anonyme a dit…

eyvalllllll!:))) kheyli bahal bood! kheyli hers khordi na?:P

Anonyme a dit…

man hastam dokhtar janam,khabarash ra bede.