samedi, novembre 29, 2008

هيچ‌کجاي عوارض جانبي اين کپسول ننوشته افسردگي. يعني هيچ‌جاش اشاره نشده وقتي آدم تنهاست و خواهرش نمي‌تواند پيشش بماند و بايد برگردد خانه، و علي‌رضايش نيست و به اين زودي‌ها نمي‌آيد، و آشپزخانه‌اش دو هفته است تميز نشده و نمي‌تواند پاش را توش بگذارد بس که تا بو به مشامش مي‌خورد عق مي‌زند و بايد برود توي دستشويي که وسط خانه بالا نياورد يک وقت و تنهاست و مادر ندارد و خواهر ندارد و دوستي ندارد و تنهاست و تمام روز هي دارد لحظه‌شماري مي‌کند که يک اتفاقي بيافتد، يک نوري بتابد، يک کسي پيداش بشود که تنها نباشد و از خانه بيرون برود و زير باران بايستد و س ا ل م بشود دوباره و هيچ‌چي نمي‌شود و نمي‌شود، آدم اين‌طور مي‌افتد به هق‌هق و هق‌هق‌اش بند نمي‌آيد و يک دقيقه و دو دقيقه و ده دقيقه و بيست دقيقه و نمي‌دانم چند دقيقه همين‌طور هق‌هق مي‌کند و تمام نمي‌شود و کسي از در نمي‌آد تو آدم را بغل کند و تکانش بدهد و مواظبش باشد و مهرباني کند به‌اش و بو ندهد، هيچ چيز بو ندهد. هيچ کجاش ننوشته اين را لامصب.

3 commentaires:

صورتکِ خیالی a dit…

خدا مرگم بده حامله شدی؟!!!

بیشتر مواظب باشید بچه ها!

مستانه a dit…

سلام! من از دیروز تا حالا تمااااام آرشیو وبلاگت رو خوندم. نمی دونم چرا تا حالا ندیده بودمت ولی .. عجب زندگی ای بود :)
امضا: یک هم-سازمانی اونورِ آبِ دپرس که خوجحاله اینجا رو یافته

royan a dit…

يه جوري مينويسي.آدم نميدونه خوشش بياد يا بدش بياد.بعضي جاها هم كه اصلا نميفهميدم چي نوشتي.يه جور خاص بود ولي من خوشم اومد.راستي تو اهوازي هستي؟تيم مملكتتون فولاد اهوازه كه محمد قاضي توش بازي ميكنه؟