lundi, décembre 29, 2008
samedi, décembre 27, 2008
jeudi, décembre 25, 2008
mercredi, décembre 24, 2008
سلامت را نمیخواهند پاسخ گفت
سرها در گریبان است
کسی سر بر نیارد کرد پاسخ گفتن و دیدار یاران را
نگه جز پیش پا را دید نتواند
که ره تاریک و لغزان است
و گر دست محبت سوی کس یازی
به اکراه آورد دست از بغل بیرون
که سرما سخت سوزان است
نفس کز گرمگاه سینه میآید برون ابری شود تاریک
چو دیوار ایستد در پیش چشمانت
نفس کینست پس دیگر چه داری چشم
ز چشم دوستان دور یا نزدیک
مسیحای جوانمرد من ای ترسای پیر پیرهن چرکین
هوا بس ناجوانمردانه سرد است... آی
دمت گرم و سرت خوش باد
سلامم را تو پاسخ گوی، در بگشای
منم من، میهمان هر شبت، لولیوش مغموم
منم من سنگ تیپا خوردهي رنجور
منم دشنام پست آفرینش، نغمهي ناجور
نه از رومم نه از زنگم، همان بیرنگ ِ بیرنگم
بیا بگشای در بگشای دلتنگم
حریفا، میزبانا، میهمان سال و ماهت پشت در چون موج میلرزد
تگرگی نیست مرگی نیست
صدایی گر شنیدی صحبت سرما و دندان است
من امشب آمدستم وام بگذارم
حسابت را کنار جام بگذارم
چه میگویی که بیگه شد سحر شد بامداد آمد
فریبت میدهد بر آسمان این سرخی بعد از سحرگه نیست
حریفا گوش سرما برده است این، یادگار سیلی سرد زمستان است
و قندیل سپهر تنگ میدان مرده یا زنده
به تابوت ستبر ظلمت ِ نه توی مرگاندود، پنهانست
حریفا رو چراغ باده را بفروز، شب با روز یکسان است
سلامت را نمیخواهند پاسخ گفت
هوا دلگیر
درها بسته
سرها در گریبان
دستها پنهان
نفسها ابر
دلها خسته و غمگین
درختان اسکلتهای بلورآجین
زمین دلمرده
سقف آسمان کوتاه
غبارآلوده مهر و ماه
زمستان است ...
مهدی اخوان ثالث
lundi, décembre 22, 2008
«فکر ميکردم مثل طلبکارها ميآيم اينجا کنار تو مينشينم. خيال ميکردم تو تماشام ميکني و ميفهمي و عذرخواهي ميکني. من هم يک خورده دلام سبک ميشود .. خيال ميکردم دستکم بيرون که ميآيم تو بهام افتخار ميکني .. بغضام که ميخواست بترکد، تو را پيش چشمام ميآوردم. از خودم کيف ميکردم که اسم تو را نگفتهام بعد از آن همه کبودي و درد ِ تعزير. همهچيز گفتم جز اسم تو .. توي تمام آن تاريکيها چشمهات توي چشمام بود ..»
«چرا، قبرستان بودم. يا کاش بودم و آن همه گيج نميخوردم، فحش نميشنيدم، تا آخر ِ اين گيجي و منگي ديگر نفهمم واقعاً دارم شوهر ميکنم و ميروم شيراز تا کنار يک الدنگ بخوابم که حتي وقتي دارد کارش را باهام ميکند، دستي بهام نميکشد که يعني نوازشات کردم ..»
فردوس دلخور و تند گفت: «من اصلاً بدهکار آفريده شدهام، دستکم توي رابطه با تو. گمانم فقط قبرستان رفتن ميتوانست از اين بدهکاري خلاصام کند.»
«.. اين حرفها را آنوقتها نميگفتي. يعني اين دختر کنارت هم که خوابيده بود، آنقدر برايت وجود نداشت که اينطور حرفها را بهاش بزني.»
دل يکي اينجا داره خاکستر ميشه. کمي دير اومدي، اما يک راست رفتي سروقت دل يکي و دست کردي تو سينهاش و دلاش رو آوردي بيرون و انداختي تو آتيش و بعد گذاشتياش سر جاش. واسهي همينه که دل يکي آتيش گرفته و داره خاکستر ميشه. يکي داره تو چشات غرق ميشه. يکي لاي شيارهاي انگشتات داره گم ميشه. يکي داره گر ميگيره. دل يکي آتيش گرفته. کسي يه چيکه آب بريزه روي دلش، شايد خنک شه. ميون اين همه خونه که خفهخون گرفتهن، يه خونه هست که دل يکي داره توش خاکستر ميشه. يکي هوس کرده بپره تو دستات و خودش رو عرق کنه. يکي ميخواد نيگات کنه، نه، ميخواد بشنفتت. ميخواد بپره تو صدات. يکي ميخواد ورت داره و ببردت اون بالا و بذارتت روي کوه و بعد بدوه تا ته دره و از اونجا نيگات کنه. يکي ميترسه از نزديک تماشات کنه. يکي ميخواد تو چشات شنا کنه. يکي اينجا سردشه. يکي همهاش شده زمستون. يکي بغض گير کرده تو گلوش و داره خفه ميشه. وقتي حرف ميزدي، يکي نه به چيزايي که ميگفتي، که به صدات، به محض صدات گوش ميداد. يکي محو شده بود تو صدات. يکي دلتنگه. توي يکي از همين خونهها، همين نزديکيها، دل يکي آتيش گرفته ...»
dimanche, décembre 21, 2008
samedi, décembre 20, 2008
vendredi, décembre 19, 2008
mercredi, décembre 17, 2008
mardi, décembre 16, 2008
برف نو
lundi, décembre 15, 2008
تقديم به خودم، به مناسبت امروز، با اجراي Cher
We rode on horses made of sticks
He wore black and I wore white
He would always win the fight
Bang bang, he shot me down
Bang bang, I hit the ground
Bang bang, that awful sound
Bang bang, my baby shot me down.
Seasons came and changed the time
When I grew up, I called him mine
He would always laugh and say
Remember when we used to play?
Bang bang, I shot you down
Bang bang, you hit the ground
Bang bang, that awful sound
Bang bang, I used to shoot you down.
Music played, and people sang
Just for me, the church bells rang.
Now he's gone, I don't know why
And till this day, sometimes I cry
He didn't even say goodbye
He didn't take the time to lie.
Bang bang, he shot me down
Bang bang, I hit the ground
Bang bang, that awful sound
Bang bang, my baby shot me down ...