بچه که بودم، يک عالمه کارتپستال قديمي داشتيم از زمان مدرسه رفتن خواهرهاي بزرگترم. از همانها که پشتش مينوشتند نمک در نمکدان شوري ندارد، دل من طاقت دوري ندارد؛ و نميدانستند که دارد. يکي از اينها را يادم ميآيد که تصوير سهبعدي بود از منظرهاي زمستاني، که دوتا کوچولو داشتند با سورتمه ميرفتند توي راهي که همهاش برف بود و درخت ِ برفگرفته بود و روشن بود و جادويي بود و رويايي بود. بعد من با همان ذهن ِ هفت هشت سالهي برفنديدهي خودم همهاش آرزو ميکردم کاش من يکي از آن کوچولوها بودم که توي يک همچنين راهي داشت ميرفت و ديگر آرزويي نداشت. از همان موقع بايد جادوي اين مناظر برفي توي من مانده باشد که هر زمستان اينطور مست ميشوم.
2 commentaires:
چندتاشو هم به من دادی.
خیلی باحالن...
می گم ما نخوایم با وردپرس کامنت بذاریم باید کیو ببینیم؟
اصلن نذاریم؟!
ا؟ من هم داشتم این کارت پستالو. چه جالب..
Enregistrer un commentaire