dimanche, juillet 02, 2006



پاي تلفن، حال‌ام خوش نبود. عصباني بودم و هي مي‌خواستم عصباني‌اش کنم و هي نمي‌شد. کنايه به‌اش مي‌زدم و خودم را کوچک مي‌کردم که کفري بشود و باز فايده نداشت. هي ازم معذرت‌خواهي مي‌کرد و من عصباني‌تر مي‌شدم که اين‌قدر دارد براي من بزرگ‌واري مي‌کند و هي بيش‌تر به‌اش کنايه مي‌زدم و خودم هم عصباني‌تر مي‌شدم که اخلاق‌ام اين‌طور شده. باران مي‌آمد که من يک‌هو يادم افتاد به يکي از بيت‌هاي اين شعر که بچگي، خواهر بزرگ‌ترم برامان مي‌خواند. هي خواستم کامل يادم بيايد و نشد، عين ِ ديروز که يادم رفته بود آن يکي فيلم، Sky Captain and the World of Tomorrow بود. داشتم خودم را خسته مي‌کردم که رفت از مجموعه‌ي "هواي‌ تازه" برام در آورد و همان‌جا پاي تلفن خواند. بغض کرده بودم و آن وقت‌هايي که تکه‌هايي‌اش را از حفظ مي‌خواندم، صدام مي‌لرزيد.
اين‌جور وقت‌ها، خيلي خوش‌حال مي‌شوم که حرف ِ هم را خوب مي‌فهميم.



بارون
احمد شاملو
بارون مياد جر جر
گم شده راه بندر
ساحل شب چه دوره
آب‌ش سياه و شوره
اي خدا كشتي بفرست
آتيش بهشتي بفرست
جاده‌ي كهكشون كو
زهره‌ي آسمون كو
چراغ زهره سرده
تو سياهيا ميگرده
اي خدا روشنش كن
فانوس راه من‌ش كن
گم شده راه بندر
بارون مياد جرجر
*
بارون مياد جرجر
رو گنبد و رو منبر
لك‌لك پير خسه
بالاي منار نشسه

- لك‌لك ناز قندي
يه چيزي بگم نخندي
تو اين هواي تاريك
دالون تنگ و باريك
وقتي كه مي‌پريدي
تو زهره رو نديدي؟

عجب بلايي بچه
از كجا مي‌آيي بچه؟
‌نمي‌بيني خوابه جوجه‌ام
حالش خرابه جوجه‌ام؟
از بس كه خورده غوره
تب داره مثل كوره
تو اين بارون شرشر
هوا سيا زمين تر
تو ابر پاره پاره
زهره چكار داره؟‌
زهره خانم خوابيده
هيشكي اونو نديده.
*
بارون مياد جرجر
رو پشت‌بوم هاجر
هاجر عروسي داره
تاج خروسي داره

- هاجرك نازقندي
يه چيزي بگم نخندي
وقتي حنا مي‌ذاشتي
ابروهاتو ور مي‌داشتي
زلفاتو و ا مي‌كردي
خال‌تو سيا مي‌كردي
زهره نيومد تماشا؟
نكن اگه ديدي حاشا!

- حوصله داري بچه
مگه تو بيكاري بچه؟
‌دومادو الآن مي‌آرن
پرده رو ور مي‌دارن
دستمو ميدن به دسش
بايد درا رو بسش
نمي‌بيني كار دارم من؟‌
دل بي‌قرار دارم من؟
تو اين هواي گريون
شرشر لوس بارون
كه شب سحر نمي‌شه
زهره به در نمي‌شه
*
بارون مياد جرجر
رو خونه‌هاي بي در
چهار تا مرد بيدار
نشسه تنگج ديفار
ديفار كنده‌كاري
نه فرش و نه بخاري

- مردا سلام عليكم
زهره خانم شده گم
نه لك‌لك اونو ديده
نه هاجر ور پريده
اگه ديگه برنگرده
اوهو اوهو چه درده
بارون ريشه ريشه
شب ديگه صب نمي‌شه

- بچه‌ي خسه مونده
چيزي به صب نمونه
غصه نخور ديوونه
كي ديده كه شب بمونه؟
زهره‌ي تابون اينجاس
تو گره مشت مرداس
وقتي كه مردا پاشن
ابرا ز هم مي پاشن
خروس سحر مي‌خونه
خورشيدخانوم مي‌دونه
كه وقت شب گذشته
موقع كار و گشته
خورشيد بالا بالا
گوش به زنگه حالا
*
بارون مياد جرجر
رو گنبد و رو منبر
رو پشت بون هاجر
رو خونه‌هاي بي‌در...
ساحل شب چه دوره
آب‌ش سيا و شوره
جاده‌ي كهكشون كو؟
‌زهره‌ي آسمون كو؟
‌خروسك قندي قندي
چرا نوك‌تو مي بندي؟
آفتابو روشنش كن
فانوس راه من‌ش كن
گم شده راه بندر
بارون مياد جرجر

3 commentaires:

Anonyme a dit…

.............اول
بعضی وقتها آدم که به یک چیزی احتیاج داره همه اش از دستش در میره !

Anonyme a dit…

...

Anonyme a dit…

ایییییییییییییییییییییییول...........خیلی باهاش حال کردم