طبق ِ همهي "اول ِ راه"ها، مردد ايستادهام و يک کمي ميترسم که جلو بروم. ميدانم که بايد بروم و براي خودم، آيندهام، کارم، خ و د م، بايد که بروم، ولي راستش –با وجود ِ همهي اين "من ميتوانم ..."ها و "من بايد ..."ها و همهي اعتمادي که ديگران –درست يا غلط- بهام دارند، هي دارم بهانه براي خودم جور ميکنم که "امروز که نميتوانم"، که "باشد براي فردا"، که "اصلاً پروژهام را تمام کنم، يک هفتهاي بروم اهواز، تحويلش بدهم و لابد طول ميکشد تا مدرکم آماده بشود و بعدش حتي يک مدت ديگر کار کنم، از ترم ِ ديگر .. "
شک نکردهام، شک ندارم، شهامت ندارم.
آخر هفته و دو روز تعطيلي. تمامش را نشستيم توي خانه. روز ِ اول، من از دستاش دلگير بودم. تمام ِ روز، توي اتاق، دراز کشيدم به کتاب خواندن و هي از دستش حرص خوردم که نشسته بود يکي يکي فيلم نگاه ميکرد. روز ِ دوم، از اول ِ صبح هي گفتيم و خنديديم و فيلم تماشا کرديم. راستش –مايهي خجالت است- هي فکر ميکنم چهار تا فيلم ديدم، Tank Girl و Blood Rayne و Not another Teen movie و ... يادم نميآيد چهارمي چه بود. پدر ِ ذهنم دارد درميآيد از اين فراموشي.
حالا فکرش را بکن، توي خانه نشستهايم، رب گوجهفرنگي نداريم، يخچال تقريباً خالي است، سر ِ صبحانه نانها تمام شده، هيچ کداممان هم اهل ِ بيرون رفتن براي خريد نيستيم. –اصولاً خريد را بايد سر ِ راه ِ برگشتن به خانه انجام داد. – تلفن ميزنيم پيتزا بياورند، پپروني براي من و قارچ براي برادرم –که گياهخوار است.
پسرهي گيج ِ پيتزا شرق، اين دفعه عوض ِ اين که سيبزميني يا سالاد را يادش برود بنويسد، يک پپروني ميفرستد و يک "قارچ و گوشت". برادرم کفرش بالا آمده بود. بلند شدم خوراک لوبيا براش گذاشتم گرم بشود، ولي ناهار به هيچ کداممان نچسبيد.
نيمهي اول، نشسته بودم روبالشي ميدوختم، سرم همهاش پايين بود و چيز ِ زيادي از بازي نديدم. بين ِ دونيمه، تلفن زدم به زهرا، کلي قربان صدقهي بچههاي اوکرايني رفت. نيمهي دوم را نگاه کردم و هي حرص خوردم! آدم مگر ميتواند از بين خوب و بهتر، يکي را انتخاب کند ؟! خوشگل بودند اين بچههاي اوکرايني!
آقاي همراه در همين راستا فرمودند: ميخواي بگرديم يه پسر اوکرايني برات پيدا کنيم ؟!
آرژانتين هم حذف شد. آخر ِ مسابقه، زديم زير آواز!
شک نکردهام، شک ندارم، شهامت ندارم.
آخر هفته و دو روز تعطيلي. تمامش را نشستيم توي خانه. روز ِ اول، من از دستاش دلگير بودم. تمام ِ روز، توي اتاق، دراز کشيدم به کتاب خواندن و هي از دستش حرص خوردم که نشسته بود يکي يکي فيلم نگاه ميکرد. روز ِ دوم، از اول ِ صبح هي گفتيم و خنديديم و فيلم تماشا کرديم. راستش –مايهي خجالت است- هي فکر ميکنم چهار تا فيلم ديدم، Tank Girl و Blood Rayne و Not another Teen movie و ... يادم نميآيد چهارمي چه بود. پدر ِ ذهنم دارد درميآيد از اين فراموشي.
حالا فکرش را بکن، توي خانه نشستهايم، رب گوجهفرنگي نداريم، يخچال تقريباً خالي است، سر ِ صبحانه نانها تمام شده، هيچ کداممان هم اهل ِ بيرون رفتن براي خريد نيستيم. –اصولاً خريد را بايد سر ِ راه ِ برگشتن به خانه انجام داد. – تلفن ميزنيم پيتزا بياورند، پپروني براي من و قارچ براي برادرم –که گياهخوار است.
پسرهي گيج ِ پيتزا شرق، اين دفعه عوض ِ اين که سيبزميني يا سالاد را يادش برود بنويسد، يک پپروني ميفرستد و يک "قارچ و گوشت". برادرم کفرش بالا آمده بود. بلند شدم خوراک لوبيا براش گذاشتم گرم بشود، ولي ناهار به هيچ کداممان نچسبيد.
نيمهي اول، نشسته بودم روبالشي ميدوختم، سرم همهاش پايين بود و چيز ِ زيادي از بازي نديدم. بين ِ دونيمه، تلفن زدم به زهرا، کلي قربان صدقهي بچههاي اوکرايني رفت. نيمهي دوم را نگاه کردم و هي حرص خوردم! آدم مگر ميتواند از بين خوب و بهتر، يکي را انتخاب کند ؟! خوشگل بودند اين بچههاي اوکرايني!
آقاي همراه در همين راستا فرمودند: ميخواي بگرديم يه پسر اوکرايني برات پيدا کنيم ؟!
آرژانتين هم حذف شد. آخر ِ مسابقه، زديم زير آواز!
Don't cry for me Argentina
The truth is I never left you
All through my wild days
My mad existenceI kept my promise
Don't keep your distance
دلهره دارم. هي به خودم ميگويم: "کاش خوب بشود". از آن طرف، ميدانم که از دعا و آرزو کاري برنميآيد. اينطور وقتها، بايد بلند شد و قدم برداشت.
پ.ن.1: بويش ميآيد که اين پيرمرده باز براي ناهار املت درست کرده. بووع!
پ.ن.2: اين عکسه قشنگ نيست؟ از فيلم Blood Rayne کش رفتهام. بدجوري روحيهي لطيفام را ارضاء ميکند.
پ.ن.1: بويش ميآيد که اين پيرمرده باز براي ناهار املت درست کرده. بووع!
پ.ن.2: اين عکسه قشنگ نيست؟ از فيلم Blood Rayne کش رفتهام. بدجوري روحيهي لطيفام را ارضاء ميکند.
4 commentaires:
من خوشحال شدم ارژانیتن حذف شد حالا شاید ایتالیایی محبوب من بتونه آلمان رو بزنه و بره بالا!
عاشق اینم که بتونم مثل تو بنویسم...
خدا به دور دختر جان، آن وقت روحیه خشن ات را کدام عکس ارضا میکند آن وقت؟
روحيه ي لطيفتو ارضاء مي كنه؟!!!
آها
منم همينطور !!!
Enregistrer un commentaire