mercredi, juin 28, 2006

دي‌شب، بي‌خوابي زده بود به سرم. بچه‌ها هيچ کدام‌شان امروز امتحان نداشتند که نصفه‌‌شبي هره و کره راه بياندازيم. کتاب دل‌ام نمي‌خواست بخوانم –خواب‌گرد را سر ِ شب تمام کرده بودم- و فيلم هم تازه ديده بودم –Snow White: Tale of Terror- و نزديک ِ يک و نيم بود. صبح هم –خير ِ سرم- بايد زود بلند مي‌شدم که دوباره د.ب وقتي ساعت هشت و نيم مي‌آيم شرکت به‌اش سلام مي‌کنم، با اخم جواب ندهد و با تاکيد، نگاه ِ ساعت‌اش نکند. جد کرده بودم تا صبح چيز بنويسم و –اگر دست داد- فيلم ِ ديگري تماشا کنم، اول صبح دوش بگيرم و شش-شش و نيم راه بيافتم از خانه که هم يک کمي راه بروم تنهايي، و هم سر ِ وقت شرکت باشم. تازه آمده بودم پاي کامپيوتر، داشتم تايپ مي‌کردم "اين وقت ِ شب ... " که تلفن زنگ زد. رفتم دراز کشيدم روي تخت، اول‌اش گرم بودم و کم‌کم‌ خواب‌ام گرفت. جواب‌هام کند شد و چشم‌هام سنگين. خداحافظي کرد که من بخوابم. گوشي را گذاشتم سر ِ شش که زنگ بزند ... هفت و نيم از خواب پريدم. نزديک نه بود که رسيدم شرکت و د.ب از ديروز هم بداخلاق‌تر جواب سلامم را داد.

راستش اين وسط چيزي که دارم به‌اش عادت مي‌کنم و خوب هم قدرش را مي‌دانم، توان ِ تصميم‌گرفتن است. سخت است يک کمي که آدم خودش تنهايي برا آينده‌اش تصميم بگيرد و برنامه ريزي کند. آن‌جا خانواده بود و کلي دوست و آشنا که هر کدام يک جوري آدم را مجاب کنند آينده‌اش را طوري بسازد که عاقلانه باشد، و عاقلانه هم يعني روتيني که سال‌هاست دارد بدون اشکال تکرار مي‌شود.
حالا من يک‌هو خودم هم نمي‌دانم چه مرگم شده که دستي دستي دارم خودم را مي‌اندازم توي راهي که ته‌اش معلوم نيست. تصميم ِ درستي هم براي آخرش ندارم، خيال دارم با جريان آب پيش بروم. حرف ِ هيچ کس را هم قبول ندارم. يعني عقيده‌ي ديگران را محض ِ دوستي‌شان گوش مي‌کنم و محض ِ اين که ذوق دارم با کسي حرف بزنم، وگرنه موافقت‌ها و مخالفت‌هاشان به يک برم هم نيست.
فعلاً تنها چيزي که جلوي من را گرفته، مدرک‌گرايي ِ خانواده است، و چيزي که راه‌ام مي‌اندازد، اين است که يک ذره هم براي تحصيلات آکادميک توي ايران ارزش قائل نيستم. دانشگاه، لااقل براي من که رشته‌ام کامپيوتر بود، هيچ‌چي پي‌اش نداشت.

آهاه. در راستاي پست پاييني، تصميم گرفتيم طرف را بفرستيم پي ِ غسل ِ جنابت، آن‌وقت حرف‌هاي خصوصي‌مان را بزنيم.

بچه‌ام از وقتي قرص ِ اشتها مي‌خورد، صد و هشتاد درجه چرخيده. زمستان ِ پيش، مي‌گفت: يک قرار بگذاريم همديگر را ببينيم. الان مي‌گويد: يک قرار بگذاريم برويم چيزي بخوريم.

اما راست‌اش اين است که تازگي حس مي‌کنم با خودخواهي‌اش نمي‌توانم کنار بيايم. زيادي خودش را قبول دارد. من هم آدمي نيستم که اشتباه‌هاش را به‌اش يادآوري کنم.
خسته‌ام مي‌کند اين رابطه‌ي محکمي که داريم.

يه قاعده‌ي کلي اينه که وقتي به‌ات مي‌گه دوستت دارم، دستتو ببري لاي پاهاش و بگي: منم همين‌طور.

آقا من يه مشکلي دارم. گرمه!

15 commentaires:

راننده ترن a dit…

همون، گرمه بی مروت

Anonyme a dit…

بنده هيچ‌گونه نظري از خودم ندارم!

صورتکِ خیالی a dit…

اینا که مینویسی و مینویسم همه مال بی خوابی است و من میدانم و اینکه آدم خوابش نیایدو بیایدو مجبوری کتاب و فیلم ببیند چقدر زجر دهنده است این صبحهای که باید بیدار شویم...
خسته ام
از آن وقتها که ادم می گوید کاش اشک من هم در می امد..

صورتکِ خیالی a dit…

از صبح همینطوری زل زده ام به دیوار...
دلم میخاهد چیزی بخانم به هر کتابی که نگاه میکنم می بینم خسته تر از انم که بخوانم
...
لعنتی این روزها خسته ام کرده

راننده ترن a dit…

پس رستگار نخواهی شد، حتی مسلمان هم!

Anonyme a dit…

hedi jon yadame ye vaghti to ye postet khondam avale esme ostadet (( z )) bod.......... alan ke gofti kamputer mikhoni yeho bargh gereftam...akhe babaye injaneb ham ostade kamputere...hala bemanad koja..... va kei va kodom danesh gah.....
badesham........... be nazare man bayad ye eyval be khodet begi.to in donyaie emrozi sakhte ke adama khodeshon bashan...to khode khodeti.........

Anonyme a dit…

Hava bas najavanmardaneh garm ast!:)

Anonyme a dit…

bad garme lamorovat

Anonyme a dit…

نکته اساسی این وسط قالب بلاگته

Anonyme a dit…

نظر منم اینه که کار خودتو بکن.آدم خودش بهتر خودشو میشناسه.

Anonyme a dit…

ببین یه بار دیگه بگو مشکلت چیه؟
نه خواهش می کنم جان من..
شما قبلا کجا زندگی می کردید اونوقت؟
نکنه آلاسکا...سیبری...
.
اینکه تو راهی باشی که ته اش معلوم نیست هم عالیه.

Anonyme a dit…

سلام .
حالتون خوبه ؟ ما یه حراج داریم تو وبلاگمون با قیمت بی نهایت استثنایی.
دومین .info , .org را با قیمت خیلی خیلی پایینمی فروشیم.این حراج تا 30 jun فرصت داره و اگه بعد از اون کسی از این دو نوع دومین بخواد قیمت خیلی بالا میره.شما به راحتی می تونین وبلاگتون رو به سایت تبدیل کنین.تنها با داشتن دومین اختصاصی برای وبلاگتون.همین طور کنترل پنل اختصاصی و امکان فروارد به وبلاگ شما داده میشه. میتونید مشخصات whois خودتون رو تغییر بدین , DNS برای خودتون بسازید , اگر آدرس وبلاگتون تغییر کرد تو پنل میتونید عوض کنید و …

قیمت ثبت دومین
4500T

قیمت امکان فروارد
1200T

قیمت کنترل پنل اختصاصی
300T

Anonyme a dit…

مواظب باش سرت به جایی نخوره(وب باحالی داری همه اش رو خوندم)

Anonyme a dit…

با کامنتی که برا بچه مخفی گذاشته بودی باهات اشنا شدم ....خوشبختم

Anonyme a dit…

من هم از نوشته های تو ایضا، از پاییزان تا الان.