توي تاريکي کوچهپسکوچههاي دردشت، ايستادم که گونهاش را ببوسم.
توي اين رابطه، آن معدود دفعاتي که گفتهام «دوستت دارم»، دروغ گفتهام.
حس ِ لحظهام را خواستهام بگويم و نشده. اسم ِ اين آرامش، اين لذت بردن از رفتار، اين همقدمي را نميتوانم بگذارم دوستداشتن.
راستش اين است که از لفظ ِ دوستت دارم، بدم ميآيد. نميدانم چرا، گمانم تقصير ِ آدمهايي است که توي ذهنام خراباش کردهاند.
فرق انتخاب عاقلانه را کنارش ميفهمم.
خوب ميفهمم که اگر انتخاباش کنم، از روي عقل است، احساس شديد ِ هيجدهسالگي بهاش ندارم، محبت است فقط، محبتي که هر دو مان را آرام ميکند، هر دومان را ميتواند خوشبخت کند.
ميتواند؟
من که ميداني، از عاشقي بدم ميآد. يعني راستش حساسيت دارم بهاش. گيرم که دارد با رفتارش زخمهام را خوب ميکند، نميدانم، شايد يک وقتي دوباره بتوانم از گفتن ِ دوستت دارم، لذت ببرم.
زير ِ حرارت نگاههاش آب ميشوم، توي گرماي دستهاش، آب ميشوم.
برام مهم است که تعبيرش از رفتار ِ من، آنقدر درست است.
براي او هم.
اسم مسخرهاي روش گذاشتهاند، تفاهم.
برام مهم است که همهچيز را ميداند، همهي آدمها و همهي اتفاقها را. تا حالا اگر فرار ميکردم از رابطهاي که اينقدر جدي پيش بيايد و پيش برود، نصفاش براي اين بود که فکر هم نميکردم که براي کسي بتوانم –اينقدر راحت- همهي اسمها و همهي اتفاقها را رديف کنم، نه دروغ بگويم، نه چيزي را عوض کنم و نه اشتباههام را کتمان.
فکرهاي آدم که اشتباه از آب درميآيند، آدم هم خوشحال ميشود، هم هيجانزده، هم ترسخورده، که نکند يک وقتي چشمهاش را باز کند ببيند همهاش خواب ميديده.
توي خيابان که ميخواهيم رد بشويم، ميآيد آن طرفي ميايستد که ماشينها دارند ميآيند.
محض ِ همين حمايتهاش است که کنارش لذت ميبرم، محض ِ اين که دستام را اگر دراز کنم، ميدانم که ميگيرد و محکم هم ميگيرد.
بدي ِ انتخاب ِ عاقلانه –دست ِ کم براي من- اين است که از درستياش نميتوانم مطمئن بشوم. توي حساب ِ دودوتا، چهارتا ميمانم.
از بچگي رياضيات را دوست نداشتهام.
آره. ميخواهم بگويم من يکي انتخاب از روي احساس را با قاطعيت بيشتري انجام ميدهم. برام آسانتر است که ديوانهي کسي باشم و چيزي بشوم که از من ميخواهد، تا خودم باشم.
هميشه ترسيدهام که خودم باشم.
توي اين رابطه، آن معدود دفعاتي که گفتهام «دوستت دارم»، دروغ گفتهام.
حس ِ لحظهام را خواستهام بگويم و نشده. اسم ِ اين آرامش، اين لذت بردن از رفتار، اين همقدمي را نميتوانم بگذارم دوستداشتن.
راستش اين است که از لفظ ِ دوستت دارم، بدم ميآيد. نميدانم چرا، گمانم تقصير ِ آدمهايي است که توي ذهنام خراباش کردهاند.
فرق انتخاب عاقلانه را کنارش ميفهمم.
خوب ميفهمم که اگر انتخاباش کنم، از روي عقل است، احساس شديد ِ هيجدهسالگي بهاش ندارم، محبت است فقط، محبتي که هر دو مان را آرام ميکند، هر دومان را ميتواند خوشبخت کند.
ميتواند؟
من که ميداني، از عاشقي بدم ميآد. يعني راستش حساسيت دارم بهاش. گيرم که دارد با رفتارش زخمهام را خوب ميکند، نميدانم، شايد يک وقتي دوباره بتوانم از گفتن ِ دوستت دارم، لذت ببرم.
زير ِ حرارت نگاههاش آب ميشوم، توي گرماي دستهاش، آب ميشوم.
برام مهم است که تعبيرش از رفتار ِ من، آنقدر درست است.
براي او هم.
اسم مسخرهاي روش گذاشتهاند، تفاهم.
برام مهم است که همهچيز را ميداند، همهي آدمها و همهي اتفاقها را. تا حالا اگر فرار ميکردم از رابطهاي که اينقدر جدي پيش بيايد و پيش برود، نصفاش براي اين بود که فکر هم نميکردم که براي کسي بتوانم –اينقدر راحت- همهي اسمها و همهي اتفاقها را رديف کنم، نه دروغ بگويم، نه چيزي را عوض کنم و نه اشتباههام را کتمان.
فکرهاي آدم که اشتباه از آب درميآيند، آدم هم خوشحال ميشود، هم هيجانزده، هم ترسخورده، که نکند يک وقتي چشمهاش را باز کند ببيند همهاش خواب ميديده.
توي خيابان که ميخواهيم رد بشويم، ميآيد آن طرفي ميايستد که ماشينها دارند ميآيند.
محض ِ همين حمايتهاش است که کنارش لذت ميبرم، محض ِ اين که دستام را اگر دراز کنم، ميدانم که ميگيرد و محکم هم ميگيرد.
بدي ِ انتخاب ِ عاقلانه –دست ِ کم براي من- اين است که از درستياش نميتوانم مطمئن بشوم. توي حساب ِ دودوتا، چهارتا ميمانم.
از بچگي رياضيات را دوست نداشتهام.
آره. ميخواهم بگويم من يکي انتخاب از روي احساس را با قاطعيت بيشتري انجام ميدهم. برام آسانتر است که ديوانهي کسي باشم و چيزي بشوم که از من ميخواهد، تا خودم باشم.
هميشه ترسيدهام که خودم باشم.
5 commentaires:
فقط بپا يكدفعه چشم باز نكني ببيني ديگه به احساست هم اطمينان نداري !
تولد شوورم مبارک! بعدشم که اون لینک مالاسما رو بردار از اون گوشه!اون احساسات مسخره ی تخمدونی ت رو هم بذار در کوزه آبشو بخور!
khoda bood..hesy shabih be in daram..dark mikonam..na tafahom..har chize digary..nemidanam
چقده احساساتم تحریک شد وای وای !
عاشق شدی رفت
وای وای
یه عمر دیر رسیدم
:D
dokhtar chi kar kardi ba veblaget???? fonteto kamputere man nemikhone va khate mikhi mibinam bejaye neveshtehat.....
asabaniam ke natonestam matnaro bekhonam.........
dar har hal
shad bashi
Enregistrer un commentaire