آهان
اينو يادم رفت بگم.
آخراي نيمهي اول،
يهويي چشماشو باز کرد
خنديد
به
من
زهره
نفيسه
گفت
"البته من خوابم، ولي شما اين جمله براتون آشنا نيست؟ رحمان رضايي، پاس رو به عقب ميده به ابراهيم ميرزاپور .. اين آدم نشد؟!"
ما
خنديديم
بعدتر
توي بالکن ِ خونهشون
سيگار
يک نخ ..
دو نخ ..
نفيسه
بهاش گفت
تنات،
بوي سيگار ميده
صورتي شد
تيشرت
شلوار
رفت
کنار نفيسه
پرسيد
هنوز بوي دود ميدم؟
گوشي تلفن
سرهامون
نزديک ِ هم
که بشنويم
چي ميگه اون پشت
يقهي
من
خيلي
ب ا ز
بود
Interested شد
گفت
سهند
من رو ديده بود
با دو تا پسر
و اين برداشت
که
"يکي بساش نبود؟"
با جعبهي شيريني
گفتم
زهرا
برات شيريني فرستاده
گفت
شيريني ِ خشک و خالي که فايده نداره
به زهرا
که گفتم
گفت
بهاش بگو، گاماس گاماس
وقتي
ظهر
تو فکر
کتاب بودم
بعضي جملههاش
و اين که
از کي ميتونم بگيرم
عصر
روي تخت
کيفاش رو که خالي ميکرد
درآورد
خوشحال
شدم
غيبتهاي
زنانه
توي بالکن
وقت ِ
سيگار
يک نخ ..
دو نخ ..
برام
کنسرو قورمه سبزي گرفت
خب
يکي بسام نبود
لابد
چه ميدانم
اينو يادم رفت بگم.
آخراي نيمهي اول،
يهويي چشماشو باز کرد
خنديد
به
من
زهره
نفيسه
گفت
"البته من خوابم، ولي شما اين جمله براتون آشنا نيست؟ رحمان رضايي، پاس رو به عقب ميده به ابراهيم ميرزاپور .. اين آدم نشد؟!"
ما
خنديديم
بعدتر
توي بالکن ِ خونهشون
سيگار
يک نخ ..
دو نخ ..
نفيسه
بهاش گفت
تنات،
بوي سيگار ميده
صورتي شد
تيشرت
شلوار
رفت
کنار نفيسه
پرسيد
هنوز بوي دود ميدم؟
گوشي تلفن
سرهامون
نزديک ِ هم
که بشنويم
چي ميگه اون پشت
يقهي
من
خيلي
ب ا ز
بود
Interested شد
گفت
سهند
من رو ديده بود
با دو تا پسر
و اين برداشت
که
"يکي بساش نبود؟"
با جعبهي شيريني
گفتم
زهرا
برات شيريني فرستاده
گفت
شيريني ِ خشک و خالي که فايده نداره
به زهرا
که گفتم
گفت
بهاش بگو، گاماس گاماس
وقتي
ظهر
تو فکر
کتاب بودم
بعضي جملههاش
و اين که
از کي ميتونم بگيرم
عصر
روي تخت
کيفاش رو که خالي ميکرد
درآورد
خوشحال
شدم
غيبتهاي
زنانه
توي بالکن
وقت ِ
سيگار
يک نخ ..
دو نخ ..
برام
کنسرو قورمه سبزي گرفت
خب
يکي بسام نبود
لابد
چه ميدانم