samedi, juin 24, 2006


تولد پسره است، برادرم را ميگويم. بيست و سه سالش تمام مي‌شود. رفته‌ام براش يک ماگ ِ گنده خريده‌ام. گمان نکنم زياد خوش‌اش بيايد، اما واقعاً نمي‌دانستم چه چيزي انتخاب کنم وقتي عطر و لباس جواب نمي‌دهد! شب مي‌خواهم شام خوبي درست کنم و کيک ِ کوچکي بگيرم. شايد د.ب بيايد، شايد هم نه.
ترجيح مي‌دهم نيايد.