اما اين که من ناراحت شدم که –محض ِ دهنکجي- بهام راپورت رابطههاش را داد بعد از رفتن ِ من، هيچ هم ربطي به اين نداشت که من شکل ِ خاصي به مهدي علاقه داشتم يا برام خيلي اهميت داشت يا هر چيز ِ ديگري. ناراحتي ِ ديشب ِ من، دقيقاً به خاطر اين بود که خيلي وقت پيش، در مورد دوستيمان، گفته بود: دوست ندارم اگر يک روز صبح بلند شدي، ديدي پسري، ديگر دلات نخواهد با هم سلام و عليک داشته باشيم. و من خوشحال شده بودم و خيالام راحت شده بود که اين پسر، دوستي ِ سادهام را ميخواهد و ديگر هيچ. و هيچ فکر نميکردم که اگر يک وقتي –مثل ديشب- بعد ِ ده روز زنگ بزند احوالام را بپرسد و دعوت کند خانهشان، و وقتي –بعد ِ ياد گرفتن ِ نه گفتن- بهاش بگويم نميآيم، اول هي اصرار کند و بگويد که ناز کردن از ما گذشته و آخر که ببيند مرغ ِ من از خر ِ شيطان پياده نميشود (!) بداخلاقي کند، طوري که آخر ديگر بهاش بتوپم که دختر ِ تلفني خبر نميکني که انتظار داشته باشي حتماً بيايم، و براي کم کردن ِ روي من، آدمهاي اين ده روز را بشمارد که من يک وقت خيالام نيايد که براش مهم هستم يا فقط من، يا ديگران پاسوز ِ من ميشوند يا خيلي مهمام، يا هرچه.
يادم ميآد دبيرستان که ميرفتم، شمارهاي را بزرگ نوشته بودند روي ديوار يکي از خانههاي نزديک، کنارش هم ج..
اگر ميخواهي بروم از توي دفترچههاي يادداشت ِ آن دورهي عمرم، ببينم شماره را پيدا ميکنم يا نه، بچهها ميگفتند از آن خانههاست. يک بار هم يادم ميآد براي خنده تصميم گرفته بوديم تلفن بزنيم، بگوييم فرار کردهايم و پي ِ جا ميگرديم.
تخيل ِ خوبي داشتيم دورهي دبيرستان.
بدم ميآد پسرهاي اين دوره و زمانه، همهي رابطهها را ختم به سـکس ميکنند و بعدش هيچ.
ببينم، تو غير ِ برهنه توي رختخواب، آدم را جور ديگري هم تصور ميکني؟
همهي راهها به رم ختم ميشود، روسوليني ِ عزيز.
متشکرم، که خاطرهي لحظههاي خوب و معدود ِ تجربهي يک رابطهي صرفاً دوستانه و لايت را توي ذهنم به فاک بردي.
باغ معين را عرض ميکنم و ساحل کارون را، قبل از اين که جمع کنم بيايم اينجا،
و يک کمي هم همراهي ِ نمايشگاه.
اما –محض ِ اطلاع- نيامدنم نه از روي لجبازي، نه از روي بدجنسي، نه هيچ چيز. نيامدم، چون دلام نميخواست.
بگذار به حساب ِ اين که با تو بهام خوش نميگذرد.
چشمام به قيافهات بيفتد، خسته ميشوم.
آدم معدود ميتواند هي از خودش مايه بگذارد.
يعني اگر خندهام نگرفته بود، برميگشتم ميزدم توي گوشاش. زل زده بود بهام، قربانصدقهي اعضا و جوارحم ميرفت.
متاسفم، توي اين مملکت، من نه با حق ِ طلاق مشکلي دارم، نه چند همسري، نه کار، نه شهادت، نه ديه، نه هيچ. مشکل ِ من دقيقاً اين است که مردها هر وقت نگاه ميکنند، از من –يا ما- چيزي جز يک sex partner ِ بالقوه نميبينند.
بهع. رفيق مورتالس، بدجوري گند زدي.
پ.ن: توهاي اين نوشته، مخاطب ِ خاص ندارند. ضمناً داشتم ياد ميگرفتم يک کمي –محض ِ خاطر ِ کساني که دلشان ميخواهد فکر کنند من خيلي ماه و نازنينام و از اين حرفها بلد نيستم و از اين فکرها نميکنم- ت م ي ز بنويسم.
متاسفم. من واژهنامهام شامل اين لغات هم هست، و اين فکرها اذيتام ميکنند.
يادم ميآد دبيرستان که ميرفتم، شمارهاي را بزرگ نوشته بودند روي ديوار يکي از خانههاي نزديک، کنارش هم ج..
اگر ميخواهي بروم از توي دفترچههاي يادداشت ِ آن دورهي عمرم، ببينم شماره را پيدا ميکنم يا نه، بچهها ميگفتند از آن خانههاست. يک بار هم يادم ميآد براي خنده تصميم گرفته بوديم تلفن بزنيم، بگوييم فرار کردهايم و پي ِ جا ميگرديم.
تخيل ِ خوبي داشتيم دورهي دبيرستان.
بدم ميآد پسرهاي اين دوره و زمانه، همهي رابطهها را ختم به سـکس ميکنند و بعدش هيچ.
ببينم، تو غير ِ برهنه توي رختخواب، آدم را جور ديگري هم تصور ميکني؟
همهي راهها به رم ختم ميشود، روسوليني ِ عزيز.
متشکرم، که خاطرهي لحظههاي خوب و معدود ِ تجربهي يک رابطهي صرفاً دوستانه و لايت را توي ذهنم به فاک بردي.
باغ معين را عرض ميکنم و ساحل کارون را، قبل از اين که جمع کنم بيايم اينجا،
و يک کمي هم همراهي ِ نمايشگاه.
اما –محض ِ اطلاع- نيامدنم نه از روي لجبازي، نه از روي بدجنسي، نه هيچ چيز. نيامدم، چون دلام نميخواست.
بگذار به حساب ِ اين که با تو بهام خوش نميگذرد.
چشمام به قيافهات بيفتد، خسته ميشوم.
آدم معدود ميتواند هي از خودش مايه بگذارد.
يعني اگر خندهام نگرفته بود، برميگشتم ميزدم توي گوشاش. زل زده بود بهام، قربانصدقهي اعضا و جوارحم ميرفت.
متاسفم، توي اين مملکت، من نه با حق ِ طلاق مشکلي دارم، نه چند همسري، نه کار، نه شهادت، نه ديه، نه هيچ. مشکل ِ من دقيقاً اين است که مردها هر وقت نگاه ميکنند، از من –يا ما- چيزي جز يک sex partner ِ بالقوه نميبينند.
بهع. رفيق مورتالس، بدجوري گند زدي.
پ.ن: توهاي اين نوشته، مخاطب ِ خاص ندارند. ضمناً داشتم ياد ميگرفتم يک کمي –محض ِ خاطر ِ کساني که دلشان ميخواهد فکر کنند من خيلي ماه و نازنينام و از اين حرفها بلد نيستم و از اين فکرها نميکنم- ت م ي ز بنويسم.
متاسفم. من واژهنامهام شامل اين لغات هم هست، و اين فکرها اذيتام ميکنند.
2 commentaires:
STFU, U MF! ^_^
اون مرغت از خر شیطون ... خدا بود!! در مورد اون مسائل دخترتلفنی ایناهم که نظرمو همون موقع گفتم بهت:D خوب کردی!
Enregistrer un commentaire