آره
يادم مياد
بيشترين دعواي من و باباهه
سر ِ کوتاهي ِ تيشرتاي تنگ ِ من بود.
دعوا هم که نه
متلک ميانداخت:
پارچه کم آورده بود؟
يا
قشنگه،
حيف که اندازهي خواهر کوچيکهته
رفته بودم کفش بخرم
طبق معمول تنهايي
مرده کلي قربون صدقهي کيفم رفت
سليقه و اينا
کلي تخفيفم داد
نمرديم يه بار يکي که نميخواست بکشونه توي رختخواب
يه تعريفي از ما کرد
من تنهايي سختم بود خريدن ِ بعضي چيزا
انتخاب کردن
يا هر چي
الان ديگه نيست.
جواب ندادم ديگه
دستامو مشت کردم
گفتم
تقصير خودته
قابل درک نيست برام
که بعد ِ اين همه وقت
اساماس زده
اونم اينقدر تخمي
"سلام به يار قديمي خودم"
با يه مشت اباطيل ديگه
بعد هم
وقتي به يه ورم هم حسابش نميکنم
ميکشه به توهين کردن
که چي؟
چيکارت کنم الان؟
مردونگيته مثلاً؟
بدم مياد
از اون آدمايي
که بهت ميگن u
نميدونم چرا
مشکلش اينه
که خيال ميکنه
اون موقع حالشو گرفتهم
حالا
خيال ميکنه
حال منو ميگيره
البته
از يه جهاتي حق هم داره
ولي من يه فرق دارم
که نميذارم بفهمه
داره منو به فاک ميده
هاه
آره ميگفتم
اين عکسه رو گذاشتهم بکگراند گوشي
خيلي هم خوشم مياد
سيگار نئشهم نميکنه
يه چيزي ميخوام
قويتر
نبوده ولي
نه نئشگي سيگار
نه لذت سکس
چيز ديگهاي نيس؟
حشيش نميتونم بکشما
فک کنم دارم اينجا رو خراب ميکنم
ميدوني که
واحد شمارش آدم، مشته
واحد شمارش آبرو، ريال
دوزار آبرو و اينا
بيخيال
چي بود ميخواستم بگم؟
آها
افتاده روي زبونم
ديفالت ِ ذهنيام اينه
توي شيکاگو
اونجاشو دوست دارم
که Annie ميگه:
Single he told me. Single, my ass
کلاً اون رقصشون رو دوست دارم
اَه
تلفن ِ اينجا هي زنگ ميزنه
نوشته بود: انگار بهت بد نميگذره، ميگذره؟
جواب دادم: شکر. بد نيست. ميگذره.
بعد پرسيدم: چقدر بدم خدمتتون بابت اين پيام؟
آخرين کانتکتمون
وقتي بود که اساماس زد:
U GTFO my sight ever. No pm, sms & etc. otherwise u’ll pay 4 that. Clear
يادم مياد
بيشترين دعواي من و باباهه
سر ِ کوتاهي ِ تيشرتاي تنگ ِ من بود.
دعوا هم که نه
متلک ميانداخت:
پارچه کم آورده بود؟
يا
قشنگه،
حيف که اندازهي خواهر کوچيکهته
رفته بودم کفش بخرم
طبق معمول تنهايي
مرده کلي قربون صدقهي کيفم رفت
سليقه و اينا
کلي تخفيفم داد
نمرديم يه بار يکي که نميخواست بکشونه توي رختخواب
يه تعريفي از ما کرد
من تنهايي سختم بود خريدن ِ بعضي چيزا
انتخاب کردن
يا هر چي
الان ديگه نيست.
جواب ندادم ديگه
دستامو مشت کردم
گفتم
تقصير خودته
قابل درک نيست برام
که بعد ِ اين همه وقت
اساماس زده
اونم اينقدر تخمي
"سلام به يار قديمي خودم"
با يه مشت اباطيل ديگه
بعد هم
وقتي به يه ورم هم حسابش نميکنم
ميکشه به توهين کردن
که چي؟
چيکارت کنم الان؟
مردونگيته مثلاً؟
بدم مياد
از اون آدمايي
که بهت ميگن u
نميدونم چرا
مشکلش اينه
که خيال ميکنه
اون موقع حالشو گرفتهم
حالا
خيال ميکنه
حال منو ميگيره
البته
از يه جهاتي حق هم داره
ولي من يه فرق دارم
که نميذارم بفهمه
داره منو به فاک ميده
هاه
آره ميگفتم
اين عکسه رو گذاشتهم بکگراند گوشي
خيلي هم خوشم مياد
سيگار نئشهم نميکنه
يه چيزي ميخوام
قويتر
نبوده ولي
نه نئشگي سيگار
نه لذت سکس
چيز ديگهاي نيس؟
حشيش نميتونم بکشما
فک کنم دارم اينجا رو خراب ميکنم
ميدوني که
واحد شمارش آدم، مشته
واحد شمارش آبرو، ريال
دوزار آبرو و اينا
بيخيال
چي بود ميخواستم بگم؟
آها
افتاده روي زبونم
ديفالت ِ ذهنيام اينه
توي شيکاگو
اونجاشو دوست دارم
که Annie ميگه:
Single he told me. Single, my ass
کلاً اون رقصشون رو دوست دارم
اَه
تلفن ِ اينجا هي زنگ ميزنه
نوشته بود: انگار بهت بد نميگذره، ميگذره؟
جواب دادم: شکر. بد نيست. ميگذره.
بعد پرسيدم: چقدر بدم خدمتتون بابت اين پيام؟
آخرين کانتکتمون
وقتي بود که اساماس زد:
U GTFO my sight ever. No pm, sms & etc. otherwise u’ll pay 4 that. Clear
با يه علامت سوال تهاش
کي بود ميگفت
Say my name
همونجوري
همون خشونت
همون تمنا
ببين
محسور نيست
مسحور درسته
يعني سحر شده
بدم مياد
که اينقدر خوبي
داره همهي ديفالتاي ذهنيمو از همهي رابطهها خراب ميکنه
داشتم فک ميکردم
همهشون تو يه اتاق باهام باشن
هر کاري هم بتونن بکنن
از نه نفر
شيش نفرشون بهم تجاوز ميکنن
-ترتيبشون رو هم توي ذهنم حدس زدم حتي-
دو نفر سعي ميکنن از اتاق بيرون بيارنم
يه نفر ميايسته با تاسف نگام ميکنه
بعد هم ميره
اينا آدماييان که باهاشون زندگي کردهم.
دوباره
يکي از اون حالتايي بود
که دلم ميخواست
يکي تجاوز کنه
من جيغ بکشم
خوابم مياد
بايد بمونم شرکت
از اون حضوراي فيزيکي ِ احمقانه
Thanks for makin’ me fighter
خسته شدهم
يکي بياد منو بدزده
يه هفته ميريم شمال
تو جنگل
بعدش نميدونم چي
غريبه باشه لطفاً
مرسي
کي بود ميگفت
Say my name
همونجوري
همون خشونت
همون تمنا
ببين
محسور نيست
مسحور درسته
يعني سحر شده
بدم مياد
که اينقدر خوبي
داره همهي ديفالتاي ذهنيمو از همهي رابطهها خراب ميکنه
داشتم فک ميکردم
همهشون تو يه اتاق باهام باشن
هر کاري هم بتونن بکنن
از نه نفر
شيش نفرشون بهم تجاوز ميکنن
-ترتيبشون رو هم توي ذهنم حدس زدم حتي-
دو نفر سعي ميکنن از اتاق بيرون بيارنم
يه نفر ميايسته با تاسف نگام ميکنه
بعد هم ميره
اينا آدماييان که باهاشون زندگي کردهم.
دوباره
يکي از اون حالتايي بود
که دلم ميخواست
يکي تجاوز کنه
من جيغ بکشم
خوابم مياد
بايد بمونم شرکت
از اون حضوراي فيزيکي ِ احمقانه
Thanks for makin’ me fighter
خسته شدهم
يکي بياد منو بدزده
يه هفته ميريم شمال
تو جنگل
بعدش نميدونم چي
غريبه باشه لطفاً
مرسي