استاد حاجيهادي داستان محبوبي داشت که بيش از يک بار سر کلاس تعريف کرد. مضمونش اينطوري بود که بعد از سالها ظرف شستن، خسته شده و يک عدد ماشين ظرفشويي ابتياع کرده، اما مادام همچنان اصرار دارد او ظرفها را بشويد و اينطور استدلال ميکند که: عزيزم، تو از ماشين بهتر ميشوري!
يک بار سر ِ کلاس بيست و چند نفري، استاد پرسيد کي متاهل است و فقط من بودم. ميخواست بداند آيا ساير بانوان محترمه هم اينطور از همسرانشان دلبري ميکنند يا خير. من گفتم بله، اما تفاوتش را ذکر نکردهام. اين الگو را اينجا هم ذکر نخواهم کرد، چه، ممکن است اثرش برود. اما به شما بانوان محترمي که از ازدواج ميترسيد، بايد عرض کنم که در هر رابطهاي، يک سري کلمات کليدي وجود دارند که گمانم با آزمون و خطا ميشود به دستشان آورد، يا کشفشان کرد. اين پست، مختصري در باب رفاقت ِ پيش از ازدواج هم هست، زماني که شما وقت داريد رگ ِ خواب طرف را به دست بياوريد. مثلاً داريد وبلاگ آپديت ميکنيد و هوس بستني هم کردهايد. هنر ميخواهد که چهطور اين مسئله را بيان کنيد که چند لحظه بعد، ظرف ِ خوشرنگ ِ بستني جلوي شما روي ميز باشد.
3 commentaires:
پدرسوخته حالا دیگه به من پست تقدیم میکنی :دی
خانوم جان مشکلات من از این چیزا خیلی پیچیده تره
راستی اون مسایل هم خیلی وقت ِ من فرستادم تهران ها
فقط مونده که الی یا پویان برن بگیرن برسونن به دستتون
تولدتون بسیار مبارک باشه
ای وای
این کامنت دومی اشتباهی اومد اینجا
مال یه جا دیگه بود
Enregistrer un commentaire