اصلاً اصل ِ ماجرا از آنجا شروع شد که رفتيم توي آشپزخانه و گفتيم حالا که تا اينجا آمدهايم، اين سبد ِ سبزي ناهار را هم جمع و جور کنيم که پلاسيده نشود*. نگاهمان کمي چرخيد و کمي آنطرفتر از يخچال، رسيد به سينک ظرفشويي و آه از نهادمان برآمد که: امروز مگر همهاش چندشنبه است؟ اين لامذهب را جمعه خالي کرديم.
ور ِ بورژواي ذهنمان به کمک آمد که: کاري ندارد عزيزم، يک ماشين ظرفشويي بگيريد، خودتان را راحت کنيد.
اما مگر به همين راحتي است؟ ما مطالعه ميکنيم، توي شِر آيتمهاي گوگلريدمان، هر نوع اخبار روزانهاي به چشم ميخورد و حواسمان هست که سال گذشته نرخ تورم، هيفده هيجده درصدي بوده. حساب و کتاب هم حاليمان هست. ميفهميم که اگر اين خبر را بگذاريم بغل ِ اين کانسپت که حقوق باباي بچهها طي سال گذشته صفر درصد متورم شده، و حقوق اينجانب با رشد منفي، در انتها به صفر رسيده، يک چيزهايي اين وسطها متفاوت ميشود. حالا همهي اينها به کنار، زوج ِ کارمند ِ بيهمهچيزي را در نظر بياوريد که در طول سال چشم اميدشان به يک لقمه نان ِ اضافي است که آخر ِ سال، بابت عيدي و فلان و بيسار، کف دستشان ميگذارند و از اين عيد تا آن عيد، هزار جور نقشه برايش ميکشند. بعد چه؟ همان موقع به اين نانآور خانه برگ ِ تسويهحساب بدهند و امضا بگيرند و تمام. آن وقت چه؟ يکهو زير پاي آدم خالي ميشود. يکهو اين نظام سرمايهداري با همهي وزنش هوار ميشود روي گردهي آدم. خوب معلوم است که چشم سياهي ميرود و پا ميلغزد. حالا بايد برداشت رفت اين پول را خرج ِ ماشين ظرفشويي کرد؟ خرج ِ دندان ِ خراب و مانيتور ِ سوخته و سفر ِ عطينا کرد؟ معلوم است که نه. اين پول را بايد گذاشت کناري که آدم دستش جلوي اين و آن دراز نشود يک وقت. که کار اگر پيدا نشد، شرمندهي پسر صاحبخانه نشوي که طبقهي پايين منزل دارد. که نيمهشبي دردي اگر آمد سراغت، نترسي که رها کني به اميد ِ هيچ. که توي اين مسير، دهتايي لااقل هر روز پيچ و خم ناشناخته ميآيد جلوي رويت.
من ولي نميترسم، تو که دستهات توي دستهام باشد.
* نه که ما سر ِ کار نميرويم چند وقتي، اين است که هر وقت از کلاسي، جايي برميگرديم، قوت توي تنمان هست که برويم سوپري سر ِ کوچه، يخچال را پر کنيم، وگرنه که قبلترها عمراً که از اين جور چيزهاي خانهداري در منزل پيدا ميشد و ما قناعتمان به همان دستپخت بنده بود.
3 commentaires:
ما ماشین ظرفشویی خریدیم.. خواهر گرام هم قرار است ابتیاع بفرمایند به جهت کمر درد تازه نازل شده.. همشیره هم 2 سال و اندیست که مزدوجند و تا بیخ گلو زیر قسط .. و دقیقا به مانند شما دور اندیش! به به به به
نگران نباش ! دكتر الف.ن به زودي بحران زدايي ميكنه تا من و تو ماشين ظرفشويي بخزيم عزيزم!
زپلشک آید و زن زاید و مهمان عزیز هم ز در آید؟
Enregistrer un commentaire