يک امشب است که بعد ِ همهي اينشبها خواب ِ راحت، سبک و بينيازم. مهمان داشتيم، شام ِ خوبي درست کردم و گپ ِ درست و حسابي زديم. حس و حال ِ خوبي دارم که بروم پاي سيماي زني در ميان جمع، يا بروم پاي تانگرام، امتحانام را بخوانم، جعفر شهري بخوانم، تاريخ بخوانم، آثار باستاني بخوانم، فيلم ببينم، موسيقي گوش بدهم. نميدانم. هي دارم فکر ميکنم با اين حس ِ خوبم چه کار کنم، کاري نشود کرد شايد، اما حس ِ خوب ِ امشبام را از ياد نميبرم.
Aucun commentaire:
Enregistrer un commentaire