روي کاناپه دراز کشيده بودم، کتاب ميخواندم و گوجه سبز ميخوردم که يکهو يادم افتاد امروز ششم ارديبهشت است، اولين سالگرد ازدواجمان.
اولين سال ِ آرام و ملايمي را گذرانديم. آنقدر آرام که هيچ نميدانم اين محبت ِ پر شوري که تهاش خوابيده، چهطور و از کجا پيدايش شده و خودش را سرانده زير پوست ما، توي چشمهاي ما و لاي عطر ِ موهاي تو.
بهت نگفته بودم، اما پريروز که رفته بودي آرايشگاه، بايد دقايقي برهنه سر روي شانهات ميگذاشتم تا به صورت ِ جديدت عادت کنم.
3 commentaires:
تبریک می گم خیلی
سلام هديه جان.
فكر كنم كمتر از 2 ماه پيش بود كه ظرف 2 روز تمام وبلاگت رو خوندم و بي اغراق ميگم جايي كه رسيد به ازدواجت من بودم وحسي زيباواشك......
از صميم قلب به هر دو شما تبريك ميگم.
سلام
من هم وبلاگ خودتون و هم وبلاگ همسرتون (عليرضا)رو مي خونم احساس مي كنم خيلي خوشبختيد بهتون تبريك ميگم و اميدوارم هميشه خوشبخت باشيد.
Enregistrer un commentaire