vendredi, février 17, 2006

شيطان رفت توي جهنم خودش، قه‌قه خنده را سر داد.
* *
پدر مقدس، پنهاني توي کليسا شراب مي‌نوشيد.
* *
مسيح گفت: بنوشيد، اين خون من است.
* *
که تو خداي‌ات را شکر کني که وسوسه‌ي شيطان کاري از پيش نبرد.
* *
که خنده نباشد، که گريه باشد از سر عجز.
* *
آقا،
شما مي‌توانيد بخنديد،
اما من محکوم‌تان مي‌کنم
من محکوم‌تان مي‌کنم به مرگ
به جزاي تمام قلب‌هايي که اراده کرديد بشکنند.
* *
زهرا مي‌گويد: ببینید آقای نون دال که آخر من چقدر دلم برای شما تنگ شده است بیشعور؟!
مي‌داني دخترکم، صحيح‌تر اين است که بنويسي: بي‌شعور.
* *
آقا،
برويد به همان خدايتان سجده کنيد که شيطان فريب‌تان نداد
اما آخر
تو را به خدايتان،
فريب را براي من معنا کنيد.
شيطان که مي‌دانم يعني من
* *
ضمن تقدير و تشکر
از عوامل سازنده‌ي سريال «او يک فرشته بود»
* *
سر ِ دوراهي،
تو رفتي به راست ِ خودت،
من رفتم به راست ِ خودم
حيف
چپ و راست‌مون يکي نبود.
حيف نه
فاک
* *
آقا
شايد دل شکستن‌هاتان از روي عمد نبوده،
دروغ‌هاتان اما چرا
اختيار بوده، نه جبر
جزاي دروغ در دين شما چيست؟

Aucun commentaire: