mardi, février 28, 2006



شب‌ها، اين بالا تنهايي سردم مي‌شود. راه مي‌روم، مي‌دوم، اما آخرش، وقتي خيس ِ عرق مي‌نشينم روي صندلي، باز هم سردم است.

Aucun commentaire: