آهاه
اصلاً مشکل اين است که من حالام خوب نيست. نه از آن جنس که وقتي ازت بپرسند: چطوري؟ دروغ بگويي که: خوبام. –که من هميشه اينطور بودهام، مگر وقتي که بايستم و نه بگويم.- که از آن وقتهاست که جواب ميدهي: ممنون، تو چطوري؟ و اين تشکر ِ سرسري يک جوري خيال آدم را راحت کند که هيچ کس نميفهمد اتفاق يعني چه و نميفهمد مرگ يعني چه و نميفهمد تجاوز در ساعت سه و ده دقيقهي ظهر يعني چه.
يک وقتهايي آنقدر سرخوشام که دلام ميخواهد وقت ِ راه رفتن گوشهي خيابان – و نه توي پياده رو، سوت بزنم.
يک وقتهايي هم نه.
خيلي وقتها شده که از خودم سوال کنم: چرا وقت خداحافظي، نپرسيدي: تشکر نميکني؟
اصولاً وقتهايي که پرويز با شلوار جيناش ميآيد شرکت، نميشود که من قربانصدقهي قيافهي نازنيناش نروم.
ميدوني چيه؟
سيريوس بلک، werewolf شدن ِ ريموس لوپين رو با عبارت «مشکل کوچولوي پشمالو» توصيف ميکرد،
همه خيال ميکردن ريموس يه خرگوش کوچولوي مريض داره.
خيلي وسوسه شدم
يعني راستش رو بخواي
ميمردم بگم دو نفر.
کيفور ميشدم.
خانواده
خ ا ن و ا د ه
بار عظيمي است!
هوم
لذتهايي که مکرر از زندگي آدم حذف ميشن
تدريجي حذف ميشن
تو يکهو خلاء ِ نبودنشون رو حس ميکني
با سر توي خلا لطفاً !
تقصير ِ شباهت ِ خلا و خلاء بود
ولي نميتونم بگم از بچگي اين دوتا رو با هم اشتباه ميگرفتم.
اون روز
نميدونم چه روزي
همون روز که رفته بوديم گردش (!)
ليلا ميگفت خانم همسايهشون اعتراف کرده اون روز که ما مشغول توليد اصوات موزون بوديم،
به بهانهي واکس زدن کفشها اومده دم ِ در و از شنگول بودن ما کلي کيفور شده
زهرا گفت: خب ميگفتي بياد .. کفشهاي ما رو هم واکس بزنه!
الان کمکم دارم دلتنگي ميکنم.
بزرگترين نوستالژي من در حال حاضر
يه وان ِ داغه
نه خيلي بزرگ
اين يکي تقصير استفادهي بهينه از فضاست
توي دويست و چهل متر که بخوان يه خونهي دوطبقه بزنن با پارکينگ و انبار توي حياط،
با هيچ معيار ِ معمارياي،
وان حمام توش جا نميگيره
ضمناً
بزرگان ميفرمايند عشقبازي در وان خيلي حال ميدهد.
ما که نکرديم و نديديم
نشيمنگاه ِ ناپايدار ِ آنهايي که کردند و ديدند.
ميدوني مثه چي بود؟
دختري که واسه اولين بار روي لباس زيرش خون ميبينه،
کسي هم از قبل آمادهاش نکرده باشه
چجوري ميترسه و مشمئز ميشه؟
همونجوري.
توي اين وبلاگه،
آسپرين بود اسمش
اينجوري نوشته بود:
نازم به ناز آن کس که ننازد به ناز خويش
ما را به ناز نازفروشان نياز نيست
اينجا شاعر داره سعي ميکنه خيلي با ادبيات بگه: نميخواي به تخمام.
درد ميکند اين معدهي بيصاحب ماندهي لعنتي
محض ِ رنگارنگ شدن ِ روزگار،
از سر ِ شب باز تهوع گير کرده توي گلوم.
آخ راستي
پاک يادم رفته بود
-که آدم مسئلهي به اين مهمي اينطور از خاطرش ميرود؟-
سه چهار روز است خبري از عباسآقا نيست
گمانم مرده باشد لابد
!
چه خونسردي ِ رنگيني هنگام صحبت کردن از آقاي –مثلاً- دوستپسر.
قرمز.
هوم
از مرد پرسيد: معشوقهات چه شکلي است؟
جواب داد: چاق، چهلساله، پرنفخ.
قابل توجه دوستاني که ميپرسيدند عباسآقا چه شکلي است
که هرچند
اين را بگويم محض وجدان
ما سومي را نديديم ازش،
که آدم توي ديدار اول، برنميدارد باد از خودش درکند
!
آخ اين تهوع ِ لعنتي
..
خب من که تا اينجا نوشتهام،
اين هم محض خنده
هما برايم فرستاده
که او که عمراً اينجا را نميخواند
ولي
-محض خالي نبودن عريضه-
تشکر هم ميکنم ازش.
True Telephone conversations (Microsoft)
True Telephone conversations recorded from various Help Desks around the U.K
Helpdesk: Microsoft Tech. Support, may I help you? -----------------------------------------------------------------Helpdesk: What kind of computer do you have? Customer: A white one... -----------------------------------------------------------------Customer: Hi, this is Celine. I can't get my diskette out. Helpdesk: Have you tried pushing the button? Customer: Yes, but it's really stuck. Helpdesk: That doesn't sound good; I'll make a note ... Customer: No ... wait a minute... I hadn't inserted it yet... it's still on my desk... sorry .... -----------------------------------------------------------------Helpdesk: Click on the 'my computer' icon on to the left of ! the screen. Customer: Your left or my left? -----------------------------------------------------------------Helpdesk: Good day. How may I help you? Male customer: Hello... I can't print. Helpdesk: Would you click on start for me and ... Customer: Listen pal; don't start getting technical on me! I'm not Bill Gates damn it! -----------------------------------------------------------------Hi good afternoon, this is Martha, I can't print. Every time I try it says 'Can't find printer'. I've even lifted the printer and placed it in front of the monitor, but the computer still says he can't find it... -----------------------------------------------------------------Customer: I have problems printing in red... Helpdesk: Do you have a color printer? Customer: No. -----------------------------------------------------------------Helpdesk: What's on your monitor now ma'am? Customer: A tedd! my boyfriend bought for me in the supermarket. -----------------------------------------------------------------Helpdesk: And now hit F8. Customer: It's not working. Helpdesk: What did you do, exactly? Customer: I hit the F-key 8-times as you told me, but nothing's happening... -----------------------------------------------------------------Customer: My keyboard is not working anymore. Helpdesk: Are you sure it's plugged into the computer? Customer: No. I can't get behind the computer. Helpdesk: Pick up your keyboard and walk 10 paces back. Customer: OK Helpdesk: Did the keyboard come with you? Customer: Yes Helpdesk: That means the keyboard is not plugged in. Is there another keyboard? Customer: Yes, there's another one here. Ah...that one does work! -----------------------------------------------------------------Helpdesk: Your password is the small letter a as in apple, a capital letter V as in! Victor, the number 7. Customer: Is that 7 in capital letters? -----------------------------------------------------------------A customer couldn't get on the internet. Helpdesk: Are you sure you used the right password? Customer: Yes I'm sure. I saw my colleague do it. Helpdesk: Can you tell me what the password was? Customer: Five stars. -----------------------------------------------------------------Helpdesk: What antivirus program do you use? Customer: Netscape. Helpdesk: That's not an antivirus program. Customer: Oh, sorry...Internet Explorer. -----------------------------------------------------------------Customer: I have a huge problem. A friend has placed a screensaver on my computer, but every time I move the mouse, it disappears! -----------------------------------------------------------------Helpdesk: Microsoft Tech. Support, may I help you? Customer: Good afternoon! I have waited over ! 4 hours for you. Can you please tell me how long it will take before you can help me? Helpdesk: Uhh..? Pardon, I don't understand your problem? Customer: I was working in Word and clicked the help button more than 4 hours ago. Can you tell me when you will finally be helping me? -----------------------------------------------------------------Helpdesk: How may I help you? Customer: I'm writing my first e-mail. Helpdesk: OK, and, what seems to be the problem? Customer: Well, I have the letter a, but how do I get the circle around it?
خب ميداني،
فرني و زويي بهانه بود
اصلاً همهاش بهانه بود
رگ ِ پايام هي ميگرفت،
من نميدانستم چهکار کنم
بعد
آن اعتماد به نفس کذايي ِ هميشگي
آن نگاه ِ گوشهي چشم
که انگشتهام را توي هم ميپيچاندم
دعا نميکردم اما
ديگر دعا نميکنم.
اين دوستان ِ فمينيستي که جنجال به پا کرده بودند سر ِ اين که افشين توي «يه ماچ داد و دماش گرم» تيشرت پوشيده با عکس چگوارا
ديدهاند توي کليپ ِ عشق اينترنتي،
آنجايي که نيما جان ميخوانند:
دختره تازه اول بلوغه
دلاش مثه يه ترمينال شلوغه
آن دختر خانمي که قيافهشان شبيه بريتني اسپرز است،
چه جور تهوعآوري هيکلاش را تکان ميدهد و تبسم ميکند؟
فکرشو بکن،
دختره دراز کشيده
پسره رووش
داره ميبوسه
صورتش رو نه
تناش رو
نه که لذت يبره،
که ميخواد تحريک کنه و اين خواستهاش لذت ميبره
ممم
بعد دختره
تحريک که نميشه، هيچ
خيلي خونسرد
سيگار بکشه
حالا اين نميدونم يعني چي
ولي
چند وقت بود مينيمال ِ سـکسي ننوشته بودم؟!
از چه وقت؟!
هاه
آدم خندهاش ميگيره.
اصلاً مشکل اين است که من حالام خوب نيست. نه از آن جنس که وقتي ازت بپرسند: چطوري؟ دروغ بگويي که: خوبام. –که من هميشه اينطور بودهام، مگر وقتي که بايستم و نه بگويم.- که از آن وقتهاست که جواب ميدهي: ممنون، تو چطوري؟ و اين تشکر ِ سرسري يک جوري خيال آدم را راحت کند که هيچ کس نميفهمد اتفاق يعني چه و نميفهمد مرگ يعني چه و نميفهمد تجاوز در ساعت سه و ده دقيقهي ظهر يعني چه.
يک وقتهايي آنقدر سرخوشام که دلام ميخواهد وقت ِ راه رفتن گوشهي خيابان – و نه توي پياده رو، سوت بزنم.
يک وقتهايي هم نه.
خيلي وقتها شده که از خودم سوال کنم: چرا وقت خداحافظي، نپرسيدي: تشکر نميکني؟
اصولاً وقتهايي که پرويز با شلوار جيناش ميآيد شرکت، نميشود که من قربانصدقهي قيافهي نازنيناش نروم.
ميدوني چيه؟
سيريوس بلک، werewolf شدن ِ ريموس لوپين رو با عبارت «مشکل کوچولوي پشمالو» توصيف ميکرد،
همه خيال ميکردن ريموس يه خرگوش کوچولوي مريض داره.
خيلي وسوسه شدم
يعني راستش رو بخواي
ميمردم بگم دو نفر.
کيفور ميشدم.
خانواده
خ ا ن و ا د ه
بار عظيمي است!
هوم
لذتهايي که مکرر از زندگي آدم حذف ميشن
تدريجي حذف ميشن
تو يکهو خلاء ِ نبودنشون رو حس ميکني
با سر توي خلا لطفاً !
تقصير ِ شباهت ِ خلا و خلاء بود
ولي نميتونم بگم از بچگي اين دوتا رو با هم اشتباه ميگرفتم.
اون روز
نميدونم چه روزي
همون روز که رفته بوديم گردش (!)
ليلا ميگفت خانم همسايهشون اعتراف کرده اون روز که ما مشغول توليد اصوات موزون بوديم،
به بهانهي واکس زدن کفشها اومده دم ِ در و از شنگول بودن ما کلي کيفور شده
زهرا گفت: خب ميگفتي بياد .. کفشهاي ما رو هم واکس بزنه!
الان کمکم دارم دلتنگي ميکنم.
بزرگترين نوستالژي من در حال حاضر
يه وان ِ داغه
نه خيلي بزرگ
اين يکي تقصير استفادهي بهينه از فضاست
توي دويست و چهل متر که بخوان يه خونهي دوطبقه بزنن با پارکينگ و انبار توي حياط،
با هيچ معيار ِ معمارياي،
وان حمام توش جا نميگيره
ضمناً
بزرگان ميفرمايند عشقبازي در وان خيلي حال ميدهد.
ما که نکرديم و نديديم
نشيمنگاه ِ ناپايدار ِ آنهايي که کردند و ديدند.
ميدوني مثه چي بود؟
دختري که واسه اولين بار روي لباس زيرش خون ميبينه،
کسي هم از قبل آمادهاش نکرده باشه
چجوري ميترسه و مشمئز ميشه؟
همونجوري.
توي اين وبلاگه،
آسپرين بود اسمش
اينجوري نوشته بود:
نازم به ناز آن کس که ننازد به ناز خويش
ما را به ناز نازفروشان نياز نيست
اينجا شاعر داره سعي ميکنه خيلي با ادبيات بگه: نميخواي به تخمام.
درد ميکند اين معدهي بيصاحب ماندهي لعنتي
محض ِ رنگارنگ شدن ِ روزگار،
از سر ِ شب باز تهوع گير کرده توي گلوم.
آخ راستي
پاک يادم رفته بود
-که آدم مسئلهي به اين مهمي اينطور از خاطرش ميرود؟-
سه چهار روز است خبري از عباسآقا نيست
گمانم مرده باشد لابد
!
چه خونسردي ِ رنگيني هنگام صحبت کردن از آقاي –مثلاً- دوستپسر.
قرمز.
هوم
از مرد پرسيد: معشوقهات چه شکلي است؟
جواب داد: چاق، چهلساله، پرنفخ.
قابل توجه دوستاني که ميپرسيدند عباسآقا چه شکلي است
که هرچند
اين را بگويم محض وجدان
ما سومي را نديديم ازش،
که آدم توي ديدار اول، برنميدارد باد از خودش درکند
!
آخ اين تهوع ِ لعنتي
..
خب من که تا اينجا نوشتهام،
اين هم محض خنده
هما برايم فرستاده
که او که عمراً اينجا را نميخواند
ولي
-محض خالي نبودن عريضه-
تشکر هم ميکنم ازش.
True Telephone conversations (Microsoft)
True Telephone conversations recorded from various Help Desks around the U.K
Helpdesk: Microsoft Tech. Support, may I help you? -----------------------------------------------------------------Helpdesk: What kind of computer do you have? Customer: A white one... -----------------------------------------------------------------Customer: Hi, this is Celine. I can't get my diskette out. Helpdesk: Have you tried pushing the button? Customer: Yes, but it's really stuck. Helpdesk: That doesn't sound good; I'll make a note ... Customer: No ... wait a minute... I hadn't inserted it yet... it's still on my desk... sorry .... -----------------------------------------------------------------Helpdesk: Click on the 'my computer' icon on to the left of ! the screen. Customer: Your left or my left? -----------------------------------------------------------------Helpdesk: Good day. How may I help you? Male customer: Hello... I can't print. Helpdesk: Would you click on start for me and ... Customer: Listen pal; don't start getting technical on me! I'm not Bill Gates damn it! -----------------------------------------------------------------Hi good afternoon, this is Martha, I can't print. Every time I try it says 'Can't find printer'. I've even lifted the printer and placed it in front of the monitor, but the computer still says he can't find it... -----------------------------------------------------------------Customer: I have problems printing in red... Helpdesk: Do you have a color printer? Customer: No. -----------------------------------------------------------------Helpdesk: What's on your monitor now ma'am? Customer: A tedd! my boyfriend bought for me in the supermarket. -----------------------------------------------------------------Helpdesk: And now hit F8. Customer: It's not working. Helpdesk: What did you do, exactly? Customer: I hit the F-key 8-times as you told me, but nothing's happening... -----------------------------------------------------------------Customer: My keyboard is not working anymore. Helpdesk: Are you sure it's plugged into the computer? Customer: No. I can't get behind the computer. Helpdesk: Pick up your keyboard and walk 10 paces back. Customer: OK Helpdesk: Did the keyboard come with you? Customer: Yes Helpdesk: That means the keyboard is not plugged in. Is there another keyboard? Customer: Yes, there's another one here. Ah...that one does work! -----------------------------------------------------------------Helpdesk: Your password is the small letter a as in apple, a capital letter V as in! Victor, the number 7. Customer: Is that 7 in capital letters? -----------------------------------------------------------------A customer couldn't get on the internet. Helpdesk: Are you sure you used the right password? Customer: Yes I'm sure. I saw my colleague do it. Helpdesk: Can you tell me what the password was? Customer: Five stars. -----------------------------------------------------------------Helpdesk: What antivirus program do you use? Customer: Netscape. Helpdesk: That's not an antivirus program. Customer: Oh, sorry...Internet Explorer. -----------------------------------------------------------------Customer: I have a huge problem. A friend has placed a screensaver on my computer, but every time I move the mouse, it disappears! -----------------------------------------------------------------Helpdesk: Microsoft Tech. Support, may I help you? Customer: Good afternoon! I have waited over ! 4 hours for you. Can you please tell me how long it will take before you can help me? Helpdesk: Uhh..? Pardon, I don't understand your problem? Customer: I was working in Word and clicked the help button more than 4 hours ago. Can you tell me when you will finally be helping me? -----------------------------------------------------------------Helpdesk: How may I help you? Customer: I'm writing my first e-mail. Helpdesk: OK, and, what seems to be the problem? Customer: Well, I have the letter a, but how do I get the circle around it?
خب ميداني،
فرني و زويي بهانه بود
اصلاً همهاش بهانه بود
رگ ِ پايام هي ميگرفت،
من نميدانستم چهکار کنم
بعد
آن اعتماد به نفس کذايي ِ هميشگي
آن نگاه ِ گوشهي چشم
که انگشتهام را توي هم ميپيچاندم
دعا نميکردم اما
ديگر دعا نميکنم.
اين دوستان ِ فمينيستي که جنجال به پا کرده بودند سر ِ اين که افشين توي «يه ماچ داد و دماش گرم» تيشرت پوشيده با عکس چگوارا
ديدهاند توي کليپ ِ عشق اينترنتي،
آنجايي که نيما جان ميخوانند:
دختره تازه اول بلوغه
دلاش مثه يه ترمينال شلوغه
آن دختر خانمي که قيافهشان شبيه بريتني اسپرز است،
چه جور تهوعآوري هيکلاش را تکان ميدهد و تبسم ميکند؟
فکرشو بکن،
دختره دراز کشيده
پسره رووش
داره ميبوسه
صورتش رو نه
تناش رو
نه که لذت يبره،
که ميخواد تحريک کنه و اين خواستهاش لذت ميبره
ممم
بعد دختره
تحريک که نميشه، هيچ
خيلي خونسرد
سيگار بکشه
حالا اين نميدونم يعني چي
ولي
چند وقت بود مينيمال ِ سـکسي ننوشته بودم؟!
از چه وقت؟!
هاه
آدم خندهاش ميگيره.
ممم
خب
اين مقالههه بالاخره يه چيزي شد
که بتونم بدم دست ِ استاد
فقط فکرش رو بکن
چهل صفحهي اريال ِ ده برداشتي براي ترجمه،
فونتش رو بکني دوازده که فصل اولش بشه هشت صفحه
هشت صفحه هم ترجمه کني
نمره هم بخواي
خيلي به خدا من .. !
درخشان؟ شگفتانگيز، خارقالعاده؟
از بچگي بهام ميگفتن!
لني گفت: «.. آنژي، اين دفعه که يک دختر تلفني صدا کردي، بگذار لخت بشه. براي روحيهاش خوبه.»
پنجاه و سه دقيقه صرف ِ صفحهبندي ِ مقاله شد
چيز قشنگي از آب دراومد
حيف که
حيف که
که ..
Aucun commentaire:
Enregistrer un commentaire