vendredi, mars 31, 2006


معادله‌ي دست‌هات را مي‌نويسم
من، مساوي ِ تمنا
تو، مساوي ِ سکوت
هميشه معادله‌هاي دو مجهولي را دوست داشته‌م
***
رحم کن، دست تو پرپر شدنو مي‌فهمه ..
دوست ‌دارمش
***
تلفن زنگ مي‌زند
تلفن اين روزها زياد زنگ مي‌زند و من گير ِ چنان سکوتي‌ام که هربار از جا مي‌رم
انگار که منتظر ِ چيزي باشم- که نمي‌دانم چيست
اما مهم است
خيلي مهم است و من فراموش کرده‌ام که چيست
***
اشکالي ندارد تحريف‌اش کنم؟
من حرف ِ جذبه‌ي دست تو هرگز نيستم
***
مست بود
مي‌داني يعني چه؟
مست بود و سه بار به‌ام گفت که دوستم دارد.

Aucun commentaire: