
توي راه.

اين مسجده توي گناوه که محل نماز ظهر و عصر بود، يه دستشويي داشت با يه پرده بين خانوما و آقايون که عايق صدا نميشد. آقايون محترم اونور مسابقهي باد در کردن داشتن و به همديگه متلک ميگفتن، اين ور من و راضيه مرده بوديم از خنده .. !

خ.ف (مخفف خليج فارس)

خانومه اولش کلي گفت شلواراتونو نزنين بالا، شلوارتون خيس بشه بهتره تا کسي پاهاتون رو ببينه، بعد ديگه حريف نشد .. :)


آقايون محترم ِ دانشگاه، سر ِ موتور سوار شدن دعوا ميکردن (حدود پنج بعدازظهر)
Aucun commentaire:
Enregistrer un commentaire