خب ديگه، ما رفتيم ست هم خريديم. حالا هر کي ميخواد، تا رنگ و روشون نرفته، بياد بکنه!
پنج روزه تهران تشريف دارن. بعد از دو روز زنگ زده، ميگه کجايي؟ ميگم: سر ايستگاه اتوبوس؛ داريم ميريم خونهي بچهها. توپ و تشر مياد: به من گفته بودي ميخواي بري؟
والله روو رو برم! يه خورده جر و بحثمون شد، بعد من خيلي دختر ماهي شدم و گفتم باشه، نميرم. بحث هم نکردم.
- رسيدي خونه بهام زنگ بزن.
- باشه عزيزم، حتماً.
از خونهي بچهها زنگ زدم بهاش: رسيدم خونه، نگران نباش.
اون وقت ميگن چرا آدم دروغ ميگه. د ِ لامصب هر وقت ما دو کلمه حرف زديم، بعد سين جيم کن چه غلطي ميکني و نميکني.
نکبت!
روز خوبي بود. من کلي عاشق شدم! از مهدي بگير که دم ِ دانشگاه ميدويد و يه لحظه که خنديد، ياد ِ اموات (!) افتادم و شباهتاش، تا اون روزنامه فروشه که امروز حلقهاش رو درآورده بود. خيلي جدي نشستيم با راضيه حساب و کتاب کرديم که حقوق من و اون روي هم چقدر ميشه و آيا ميشه با اين حقوق يه زندگي رو چرخوند يا نه. بله خب، هميشه که نميشه به ماديات توجه کرد، يک کمي هم بايد ظواهر رو چسبيد!!!
با اساماس زهرا رودهبر ميشم از خنده: قالب وده، قالب زور وده.
بعد هي ميدوم، ولي انگار دور خودم. همهي کارا مونده، اين هفته و هفتهي بعد هم سهتا ميانترم دارم، توي شرکت داريم گير ميکنيم .. همهچي شلوغه. من هم که الحمدلله، بيست و چهار ساعته، يا خوابم، يا شام ميخورم، يا ول ميگردم! اين هم محض تنوع، تابلوي يک آرايشگاه زنانه در کوچهپسکوچههاي شهرکدانشگاه!
پنج روزه تهران تشريف دارن. بعد از دو روز زنگ زده، ميگه کجايي؟ ميگم: سر ايستگاه اتوبوس؛ داريم ميريم خونهي بچهها. توپ و تشر مياد: به من گفته بودي ميخواي بري؟
والله روو رو برم! يه خورده جر و بحثمون شد، بعد من خيلي دختر ماهي شدم و گفتم باشه، نميرم. بحث هم نکردم.
- رسيدي خونه بهام زنگ بزن.
- باشه عزيزم، حتماً.
از خونهي بچهها زنگ زدم بهاش: رسيدم خونه، نگران نباش.
اون وقت ميگن چرا آدم دروغ ميگه. د ِ لامصب هر وقت ما دو کلمه حرف زديم، بعد سين جيم کن چه غلطي ميکني و نميکني.
نکبت!
روز خوبي بود. من کلي عاشق شدم! از مهدي بگير که دم ِ دانشگاه ميدويد و يه لحظه که خنديد، ياد ِ اموات (!) افتادم و شباهتاش، تا اون روزنامه فروشه که امروز حلقهاش رو درآورده بود. خيلي جدي نشستيم با راضيه حساب و کتاب کرديم که حقوق من و اون روي هم چقدر ميشه و آيا ميشه با اين حقوق يه زندگي رو چرخوند يا نه. بله خب، هميشه که نميشه به ماديات توجه کرد، يک کمي هم بايد ظواهر رو چسبيد!!!
با اساماس زهرا رودهبر ميشم از خنده: قالب وده، قالب زور وده.
بعد هي ميدوم، ولي انگار دور خودم. همهي کارا مونده، اين هفته و هفتهي بعد هم سهتا ميانترم دارم، توي شرکت داريم گير ميکنيم .. همهچي شلوغه. من هم که الحمدلله، بيست و چهار ساعته، يا خوابم، يا شام ميخورم، يا ول ميگردم! اين هم محض تنوع، تابلوي يک آرايشگاه زنانه در کوچهپسکوچههاي شهرکدانشگاه!
Aucun commentaire:
Enregistrer un commentaire