vendredi, décembre 23, 2005

بارون مياد.
نم‌نم بارون.

پرويز سرشو خم کرد، گفت: عيب نداره من برم، و خنديد.
دوست‌اش مي‌دارم.

الان از اون هواهاي رمانس دونفره‌اس
از اونا که
دلم مي‌خواد با نيما قسمت‌اش کنم.

اين آدم جديده که اومده توي زندگي‌ام
اونقدر دوست‌داشتنيه
که پر مي‌کندم از حس خوش‌بختي.

Aucun commentaire: