اول.
يک حفرهي سياه ِ خالي توي سينهام باز شده. هي بزرگتر ميشود. مال فاصله بايد باشد به گمانم. يک وقتهايي که فاصله ميرسد به صفر، حفرهي سياه خالي، بزرگ ِ بزرگ، من را گم ميکند توي خودش. توي خودم فرو ميروم، فاصلهي صفر را زياد ميکنم و دورتر ميشوم.
دوم.
کافه قنادي لرد از اون جاهاي به شدت خوشمزه و خوشبوئه که به شدت ذائقهي آدم رو تحريک ميکنه. اصولاً دور و بر ِ شرکت يه عالمه محيط ِ دوست داشتني هست. از کافه 78 بگير تا اينجا ...
سوم.
بله، ما رفتيم خاطرههاي جمشيديه را ريپليس کنيم، برگرديم، که رفتيم، کرديم، برگشتيم. دو نکتهي جالب توجه آن وسط خودنمايي ميکرد:
- مانا و زهرا تصميم گرفتن mp3 player ِ روشي رو، در حالي که داشت آهنگ گوش ميداد، بلند کنند. کار ِ سختي نبود، هدفون رو گذاشتن دم ِ دهن ِ مانا که ترانهها رو بخونه، بلکه روشي متوجه نشه. مانا شروع کرد ابي خوندن، يه جاهايي رو -محض ِ فراموشي- زهرا در نقش ِ سوفلور، بهاش رسوند. روشنک: اي بابا، من که نزده بودم آهنگ ِ بعدي ... هوم ... اِ .. ؟ ابي اين آهنگه رو دو صدايي خونده؟ ...!
- روشي در مورد من و زهرا از مانا پرسيد: اينا حامي ميشناسن؟ مانا گفت: بهع! اشاره کرد به من: بکگراند ِ سـکس ِ اينا حاميه. من يکهو سرفهام گرفت. خواهر کوچيکهام که بامان بود، پوزخند زد، سرش را انداخت پايين. زهرا گفت: چيزه ... يعني ... صحبت که ميکنند ... !
دو سه سالي يک بار، من عواطف ِ نوستالژيکم عود ميکند، ميروم سري به صفحهي نارنجي ِ اولين وبلاگ ِ مشترک ِ پنجتاييمان ميزنم و کلي ميخندم. اين، شاهکار ِ من است، آنجا:
قضيه از اونجا شروع شد که يه روز چندتا آدم بيکار
که از تنهايي نشسته بودن و براي پيلهشون ميتنيدن تار
فکراشونو روي هم گذاشتن
هر چي ايده تو سرشون بود اون وسط کاشتن
تا يه وب لاگ هشلهف از توش دربياد
که ايشالله هر کي چش نداره ببيندش، چشاش دربياد
اسم اون پنج نفري که توش مينويسن هست مففهس
هرکدوم توي يه کاري از اين وبلاگ دارن دس
پنج تا خانوم که البته هيچ کدوم فمينيست افراطي نيست
اونا فقط ميگن دخترا باهوشترن تا دنيا بوده و هست و باقيست
اين وب لاگ که دو قسمت جداگونه داره
يه قسمتش طنزه و يه قسمتش ادب داره
ما اونجا ميخوايم دنياي عجيب غريبمونو شرح بديم
گاهي هم از درداي دلمون بگيم و افاضه به خرج بديم
پس شما هم بياين طرحمونو تشويق کنين
تا هنوز طرح وب لاگ دو قسمتي تازه است، نگين از روي کسي تقليد ميکنين
هيچ بني بشري همچين وب لاگي نديده
نه وقتي بيدار بوده و نه وقتي کابوس ميديده
خلاصه منتظر روي ماه همهتون هستيم
آخه ما خيلي دختراي خوب و با ذوق و سليقه و صاحب سبک و نوآور و متخيلي هستيم
اسم وب لاگمون هم هست همهمه
که ايشالله اينو هيچ وقت يادت نره
افتادهام روي دور ِ قلمْقفلي. جان به جانم کنند، چيزي نميتوانم بنويسم.